صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

خروج نهایی امریکا از افغانستان

-

خروج نهایی امریکا از افغانستان

یکی از اقدامات دولت ترامپ بیرون کشیدن نیروهای نظامی امریکا از جنگهای است که منافع استراتژیک جدی امریکا را تأمین نمیکنند؛ از این رو خروج نیروهای باقیمانده امریکا در افغانستان مورد توجه کلیدی قرار دارند.
متأسفانه، بیانیه اخیر رئیسجمهور امریکا درباره بازگشت هشت هزار و ششصد نیروی نظامی از افغانستان به خانههایشان تا پایان سال جاری به نظر میرسد با بعضی رهبران نظامی در تضاد باشد که توانایی مواجهه نه با واقعیت سیاسی و نظامی وضعیت و نه سوگیری خودشان را دارند که براساس دو دهه سیاست ناکام شکل گرفته است. 
نزدیک به 20 سال است که امریکا در افغانستان حضور دارد. این طولانیترین جنگ در تاریخ امریکا است، و جان بیش از دو هزار و سهصد امریکایی را تماماً به منظور تلاش برای شکست طالبان—جنبش اسلامگرای افراطی که از سال 1996 تا 2001 حکومت کردند و هنوز کنترل بخش زیادی از کشور را در دست دارند—گرفته است.
در زمان حکومت طالبان، این گروه از تحویل دادن رهبر القاعده اسامه بن لادن—مسئول حمله 11 سپتامبر—امتناع ورزید که باعث شد جورج دبلیو بوش عملیات نظامی علیه بن لادن را شروع کند و طالبان را از قدرت کنار بزند.
هزینه حضور مداوم امریکا در نبرد افغانستان هنوز سالانه حدوداً 38 میلیارد دالرِ مالیاتدهندگان و جان مردان، زنان و پیمانکاران است. البته بدون در نظر گرفتن بیش از 40 میلیارد دالر، مصرف سالانه بازسازی از سوی امریکا که یافتههای بازرس خاص نشان میدهد بیشتر آن یا به غارت رفتهاند و یا برای اهداف نابکار استفاده شدهاند. 
انجمن امنیت ملی مایل است اعتراف کند که حضور امریکا در افغانستان هیچ منفعت استراتژیک قابلملاحظهای برای امریکا ندارد. از آغاز حضور امریکا در سال 2001، ارتش و همکارانشان در انجمن امنیت ملی روایتهای نادرست، آمار گمراهکننده و استدلالهای ناکام برای توجیه حضور امریکا ارائه کردهاند.
افغانستان از لحاظ جئوپولیتیک جهانی چندان اهمیتی ندارد. از زمانی که اتحاد شوروی تلاشهای شوم خود را برای حکمرانی بر این کشور در 79-1978 متوقف کرد، دیگر فرقی نمیکند حکومت به دست چه کسی باشد. یک داستان این است که رژیم کنونی اصلاً بر این کشور حکومت نمیکند. خارج از کابل، آنها بر بخش کوچکی از کشور حاکم هستند، و باقی آن تحت کنترل طالبان است.
در سالهای اخیر، قدرت و نفوذ طالبان حتی با وجود نیروهای امریکایی با مأموریتشان برای «ثبات» کشور اوج گرفته است.  داستان دیگر این است که مشاوران نظامی امریکا برای پرورش و تجهیز نیروهای امنیتی افغان حیاتی هستند. در واقع، هر سال یک سوم این نیروها با سلاحشان به جبهه مخالف میپیوندند.
محور بیمیلی نظامیان ارشد به ترک «ناگهانی» به استدلال خودشان از آنجا است که اکثرشان شخصاً سالها در افغانستان خدمت کردهاند. بدون شک، این جنگ تمام خدمت نظامیشان را دربرمیگیرد—و مایل نیستند با این واقعیت که این سرمایهگذاری بیهوده بوده است، روبرو شوند. برخلاف عقیدهشان، آنها نه «از دموکراسی دفاع میکنند» و نه از منافع استراتژیک امریکا حمایت میکنند. طالبان نه امریکا و نه متحدین منطقه را تهدید میکند، و نه توانایی اعمال قدرت در بیرون از افغانستان را دارد.
جدا از مسئله نیروهای نظامی، دیگر عوامل کلیدی تا حد زیادی نادیده گرفته میشوند. تقریباً 75 فیصد کل اقتصاد افغانستان وابسته به تجارت غیرقانونی مواد مخدر است، و کمتر از 20 فیصد جمعیت کشور توانایی خواندن را دارند. اکثریت عظیم افغانها از دولت مرکزی استفاده چندانی نمیبرند. این ارقام در طول دههها تغییر نکرده است و حتی با وجود حضور امریکا برای 20 سال دیگر تغییر نخواهد کرد.
یک دستاورد بزرگ دولت ترامپ که توجه بسیار اندک رسانهها را جلب کرده است مذاکرات با مقامات طالبان است که به «چارچوب» واقعگرایانه توافق صلح توسط فرستاده ویژه زلمی خلیلزاد انجامید. زلمی خلیلزاد به هر صورت یکی از بهترین افراد ممکن برای این امر بود.
محور اصلی چارچوب مورد توافق این است که طالبان از استفاده از خاک افغانستان توسط گروههایی چون القاعده به منظور راهاندازی حملات جلوگیری میکند و اجازه نمیدهد این کشور تبدیل به سکویی برای گروهها و افراد تروریستی بینالمللی شود. توقف حملات تروریستی در آینده یکی از منافع استراتژیک کلیدی امریکا و یکی از اهداف عمده سیاست خارجی ترامپ است.
به وضوح این خطر وجود دارد که طالبان فقط برای خروج نیروهای امریکایی در حال مذاکره باشند و سپس کابل را اشغال کنند و مخالفین را از راه بردارند. از چند جهت، این شبیه است به وضعیتی که رئیسجمهور نیکسون در خروج نهایی نیروهای امریکایی از ویتنام در 1975با آن مواجه بود. این جنگ هم طولانی شد و از دولتهای پیشین به نیکسون «به ارث رسیده بود» و هیچ یک از منافع استراتژیک امریکا را تأمین نمیکرد.
پی بردن نیکسون و هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی در آن زمان به این که این جنگ «قابل بُرد» نیست و دولت ویتنام جنوبی نهایتاً روی پای خود خواهند ایستاد، به مذاکرات سخت با ویتنام شمالی و تصمیم نهایی خروج نیروهای امریکایی انجامید. در آن زمان هم، بسیاری از نظامیانی که در ویتنام خدمت کرده بودند و هواخواهان در کانگرس خواستار حضور مداوم ارتش امریکا بودند.
چیزی که اکنون بسیار ناراحتکننده است ظاهراً عدم برقراری ارتباط و حمایت از موضع آشکار رئیسجمهور توسط مشاورین نظامی ارشد و حتی امنیت ملی است. در یک مصاحبه رادیویی، مارک مایلی، رئیس ستاد مشترک ارتش امریکا از چیزی که رئیسجمهور بیان کرده بود بیخبر به نظر میرسید. همچنان مشخص نیست که او به فرمانده کل قوا طرحی برای دستیابی به این اهداف با زمانبندی خروج نیروهای امریکایی از افغانستان ارائه کرده باشد.
احتمالاً این فقط غفلت کوتاه مدتی در ارتباطات سطوح بالا بوده است. ممکن است قضیه این باشد که نظامیان ارشد منتظر شمارش معکوس ساعت انتخابات باشند و در این فکر باشند که دولت رئیسجمهور ترامپ برکنار شود و دولت بایدن-هریس را با طرحی جایگزین متقاعد کنند.
اما این چیزی نیست که امریکا نیاز دارد. ارتش این رفتار اشتباه را در رابطه با خروج از ویتنام انجام دادند که به آشوب منتج شد.
جنرال مایلی و کارکنانش به این رئیسجمهور طرح مؤثری برای دستیابی به خروج زمانمند بدهکار است تا امریکا چنین قسمت ننگینی در تاریخ را تکرار نکند.
ابراهام وگنر در چندین مقام امنیت ملی از جمله شورای امنیت ملی در دولتهای نیکسون و فورد خدمت کرده است. او اخیراً کتابی تحت عنوان «هنری کیسینجر: دولتمردی عملگرا در دوران خصمانه» نوشته است.

دیدگاه شما