صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

نبض صلح در پیکر افغانستان باید بتپد

-

نبض صلح در پیکر افغانستان باید بتپد

حدود نیم قرن پیش نظم سنتی افغانستان را کودتا از هم گسیخت و برخلاف سنت رایج که بوسیله ی نظام سلطنتی در این کشور حاکم بود نظام جدید جمهوریت بوجود آمد. پنچ سال جمهوریت داوود خان ادامه همان سلطنتی خاندانی بود، اما در فضای جدید و با رویکرد جمهوریت. شرایط اجتماعی - سیاسی در دوران جمهوریت داوود خان این زمینه را بیشتر از قبل فراهم نمود تا به تأسی از جهان بینیهای مروج آنزمان، احزاب سیاسی با نگرش جدید و روند رادیکالی در دایره سیاست افغانستان تبارز یافتند. معمولا برای از بین بردن نظم کهن و رفتارهای سنت شده سیاسی در جامعه، خوبترین روش انقلاب است؛ زیرا انقلاب و ترویج روحیه رادیکالیستی در میان اقشار جامعه و بخصوص جوانان از جذبه¬ی قوی برخوردار است. این روحیه در دهه¬ی چهل و پنجا هجری¬خورشیدی در افغانستان به روالهای سیاسی تبدیل گردید که در غایت امر به خلق کودتاهای انجامید و بنیان نظم ناشی از سلطنت کهن سال این کشور را ربود. انقلاب و انحلال نظم مرویج در جامعه یکی از مشکلات که به بار میآورد این است که انقلابیون نمیتوانند آنگونه که خیال سیاسی دارند و شعار سیاسی سر میدهند و برای مردم مدینه¬ی فاضله توصیف میکنند، هرگز در عالم بعد از پیروزی انقلاب بدان نمیرسند. یا امکانات ندارند و یا وقتی از کش و قوسهای انقلابی فروکاسته میشود و آرامش را تجربه میکنند، فریفته¬ی قدرت و امتیازات میشوند و آنچه که باید برای نفع جمعی مردم صورت گیرد کار نمیشود، بنابراین فساد در دستگاه حکومت بوجود می¬آید و مردم ناامید از روند موجود میشود. با این وصف بی نظمیو جنجالهای نوین خلق میشود.
انقلاب کمونیسیتی در افغانستان مصداق واضح ترویج و نهادینه سازی جهان بینی و ایدئولوژی، پرجذبه¬ی آنروز جهان بود که با شمایل حزب خلق در کشور تحقق پیدا نمود. این جریان نتوانست آنچه را که بعد از انقلاب منجر به نظم جمعی میشد شکل دهد. این جا بود که آغاز مخمسه¬ی دیگری برای افغانستان رقم خورد. جنگ و جدالها در نبود نظم سیاسی همه پذیر، بنیادهای اعتماد سیاسی و اجتماعی را در این جامعه لکه دار نموده و محو ساخت. طیفهای مخالف و متضاد در حال شکل و اعلان موجودیت نمودند که رقیبان بزرگ جهانی نیز در این میدان خود را ذی¬حق میدانستند و بوسیله¬ی جریانهای متضاد داخلی، رقابتهای جهانی در این کشور، سرسام آور تسریع گردید و منتج به دربدری اساسی برای این مردم شد. این جنگهای خونبار، بدبختانه با اشتباهات فراوان استمرار بخشید و اکنون کشور را به این جا رسانده است. یک نسل انسانی در این مُلک در آتش جنگ خاکستر شده اند و هنوز هم این معرکه ادامه دارد.
نقش همسایگان در جنگ و صلح افغانستان؛ فروپاشی نظم سیاسی در درون کشور این زمینه را فراهم نمود تا همسایگان افغانستان هرکدام به تناسب قدرت و منافع شان روندی را در پیش بگیرند که بتوانند در افغانستان حکومت دست نشانده و کاملا همسو با منافع آنان را شکل دهند. پاکستان با خاطره¬ی تلخی که از پالیسیهای پشتونستان خواهی داوود خان در دوران جمهوریت وی داشت، در پی دگرگونی سیاسی در افغانستان بود. این دگرگونی مطابق میل آنان اتفاق نیفتاد؛ بلکه تسلط نظام کمونیستی در افغانستان، بهانه¬ی خوبی برای این همسایه شرقی افغانستان شد. کمکهای بلوک غرب برای از میان برداشتن نظام کمونیستی در افغانستان و ایجاد تلک خرس در راه اتحاد جماهیر شوروی، از راه پاکستان و بوسیله¬¬ی این کشور تعمیل گردید. پاکستان فرصت پیدا نمود تا در عمق پالیسیهای افغانستان دخیل باشد. وقتی در جنگ افغانستان چنین در گیری را کشور همسایه پاکستان به صورت رسمیو غیر رسمیبدوش کشیده/ میکشد. لابد در فرایند صلح نیز به همین تناسب نقش مثبت یا منفی را میتواند بازی کند. خوشبختانه در سفرها و دیدارهای مقامات کشور پاکستان بیشتر دیدگاهها و جهت گیریهای ملاحظه میشود که پیامیامیدوار کننده از آن منعکس میگردد. اما اینکه صادقانه در این راستا گام بر میدارد، جای بس تأمل باقیست. پاکستان در این برهه¬ی از تاریخ در همنوایی و حمایت از گروه طالبان آشکارا ایستاده است، این ادعا را میتوان در آخرین سفر هیأت طالبان بعد از وقفه¬ی مذاکرات دوحه تثبیت نمود. نمایندگان طالبان و نمایندگان مردم افغانستان از آدرس دولت جمهوری اسلامیافغانستان در مذاکرات دوحه از کدام بستر جغرافیای خود را میخواندند؟ واضح است که هردو طرف خود را افغانستانی و درگیر در قضایای افغانستان معرفی میکردند و میکنند. اما رفتن نمایندگان طالبان به کشور دوست پاکستان ، این سوأل را برای هرکسی خلق میکند که آیا جنگ موجود در افغانستان جنگ میان دو کشور پاکستان و افغانستان است؟ اگر جواب منفی باشد، که در واقعیت امر هم چنین است، سوال دیگر این است که طالبان آیا از مردم افغانستان نمایندگی میکنند یا از پاکستان؟ در صورتیکه در میان مردم افغانستان جایگاه داشته باشند، پس چطور برای مشورههای اساسی در قسمت چگونگی پیشبرد مذاکرات صلح و آینده افغانستان به پایتخت و به دیدار رهبران کشور همسایه میروند؟
نقش منطقه و کشورهای اسلامیدر جنگ و صلح افغانستان؛ بدون شک آمدن صلح و تأمین ثبات سیاسی در افغانستان به نفع همه¬ی کشورهای منطقه و جهان اسلام است. زیرا منطقه از آتش که در افغانستان شعله بکشد به طور قطع دودش را احساس میکنند و در ابعاد مختلف، ناامنی افغانستان تأثیرات بر کشورهای منطقه داشته و خواهد داشت. به طور مثال؛ تجارت در فضای آرام سیاسی میتواند سود آور برای تمام کشورها در این منطقه باشد. از جانب دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس و بخصوص کشور قطر در فرایند صلح افغانستان کمک مینماید، تأمین کننده منافع همه در منطقه است، این کشور و سایر کشورهای این حوزه آنچه را که برای جامعه خود شان میپسندند به عنوان مسلمان برای جامعه اسلامیافغانستان نیز پسند نمایند. کشور قطر دارای نظام سیاسی و حکومت شاهی مشروطه و جامعه¬ی لیبرال با احترام به ارزشهای حقوق بشری و آزادیهای ناشی از اندیشۀ لیبرالیستی است. پس چطور است که این کشورهای اسلامیمنطقه، آنچه را که برای جامعه آنان خوب و مناسب میدانند؛ در قامت جامعه¬ی افغانستانی چرا نا مناسب تعریف میکنند؟ مردم افغانستان مسلمان اند و به ارزشهای اسلامیو از جانب دیگر ارزشهای نوین جهانی در همگرایی با ارزشهای اسلامیرا محترم میشمارند و سزاوار آزادی و حقوق بشر و نظام مدرن جمهوری اسلامیدر افغانستان هستند. لذا توقع مردم افغانستان از این کشورهای اسلامیو منطقه به عنوان تسریع بخش فرایند صلح در افغانستان این است که ما را در راستای نظام همسو با منافع عامه¬ی مردم یاری نمایید.
صلح در لایههای خارجی و داخلی افغانستان؛ همچنان که جنگ افغانستان از سرچشمههای خارجی و داخلی آبشخور داشته/ دارد. در پروسه¬ی صلح نیز این آدرسها میتواند نقش بنیادی بازی کند. اما آنچه مهم و دارای اهمیت جدی است سازش و وفاق درون کشوریست. هرگاه این توافق و همگرایی در سطح ملی ایجاد گردد و با صداقت در حل منازعه افغانستان از آدرس واضح افغانستانی بودن سعی شود، به یقین نقش مخرب متغییرهای بیرونی را کمرنگ میسازد. مذاکرات صلح افغانستانی در جهت حل منازعه و ختم جنگ در افغانستان با همسویی کشورهای تأثیرگذار جهانی و منطقه¬یی سزوار است در داخل کشور ادامه پیدا نماید و نبض تپنده صلح را برای حیات انسانی و مسالمت آمیز در این پیکر جستجو گردد، تا مردم افغانستان نیز این اعتماد را تجربه نمایند که طالبان و دولت هردو ریشه¬ی در درون جامعه افغانستانی داشته و برای اتمام این سریال خون و وحشت گامهای استوار با سنتهای ملی برمیدارند. برای مردم افغانستان بی باوری ناشی از سیاستهای بیگانه پروری موجود است، این روحیه با تأسف از تحولات گذشته نیز به میراث مانده است. پس گامهای استوار و صادقانه را در بستر منازعه برای ختم جنگ و جدال باید برداشت و کلید رسیدن به این آرزو در سازش و همدیگر پذیری افغانستانیهاست، بدور از تمایل به دیگران. در صورتیکه با اراده افغانستان دوستی و آزادی این خیطه در این راه قدم برداشته شود به یقین قرن پانزدهم هجری خورشیدی، در فضای صلح و امنیت و آغاز عزت و احیای آبروی ملی شروع خواهد شد.   

دیدگاه شما