صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

چهارشنبه ۲۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

عاقبت اندیشی ملی در مذاکرات صلحِ دوحه

-

عاقبت اندیشی ملی در مذاکرات صلحِ دوحه

تاریخ جوامع، آینه¬ی تمام قد برای درک خصوصیات آن است. اشتباهات در تاریخ، پیروزی های دگرگون کننده در تاریخ، همه پدیده های اند که در دل تاریخ یک جامعه نقش بسته است. مسیرهای پویا برای سرنوشت یک ملت از درون واقعیت های تاریخی عبور می نماید.
بدون تردید بستر تاریخ، دانشگاهِ است مملو از درسهای تیوریک و پراکتیکی برای نسل آینده و فردای زندگی یک جامعه. با دقت ژرف به این اصل، مطالعه تاریخ افغانستان، کنکاش در پدیده های تاریخی این سرزمین، بررسی و تحلیل وقایع و علل های آن و در نهایت خود را در آینه تاریخ دیدن در افغانستان، نیاز مبرم است. افغانستان نظر با جایگاهی جیوپولوتیک و جیواستراتژیک که دارد، حد اقل از سه سده به این طرف محل نزاع و کشمکش های هم درونی بوده است و هم طماعان بیرونی چشم طمع به این خاک داشته اند.
این نگاه های مختلف سبب گردیده است که تضاد منافع عمیق مطرح شود و افغانستان میدان باشد برای دسترسی به اهداف جبهه های متقابل و متضاد. اما آنچه امروز برای مردم افغانستان مهم و دارای ارزش بنیادین است، آمدن آرامش همراه با فضای تسامح و تساهل سیاسی که در آن همه اتباع افغانستانی به عنوان شهروند این کشور، عزتمند، سرافراز و دارای تمامی حقوق انسانی و آزادی های انسان محور و اسلام پسند باشد. لذا درس از تکه های تاریخ این کشور باید چشم و گوش همه را بینا و شنوا نموده باشد و مانند نقوشی بر تخته سنگی عبرت، در عرصه¬ی سیاسی برای همه هویدا گردد. با بررسی و تحلیل از چند نمونه¬ی تاریخی که در آن عاقبت اندیشی ملی جایش به صورت کامل تهی به نظر می رسد و آن مساله، در فردای سرنوشت این سرزمین، هزینه¬ی سنگینی را بدبختانه بر مردم افغانستان متحمل ساخته است، توقع خود را به عنوان شهروندی افغانستان از میز مذاکره دوحه واضحا ابراز می نماید.
امان الله خان در سال 1919م به پادشاهی افغانستان رسید و توانست مطابق وعده¬ی که به مردم افغانستان داده شد، در راستای اخذ استقلال کشور سعی وافر نمود. افتخار آزادی افغانستان در تاریخ کشور به دوران امان الله خان تعلق گرفت. دقیقا شاه امان الله توانست با حمایت قاطع و بی دریغ مردم افغانستان این گام را با جسارت تمام بردارد و مسبب استقلال افغانستان از برتانیای کبیر شد. در تداوم حاکمیت خود امان الله خان اقدامات نسبتا همه شمول را روی دست گرفت و شکاف مخوف ایجاد شده میان ملیت ها و حکومت را در افغانستان تا حدی ترمیم نمود. امان الله خان به اصلاحات معروف به رفورم امانی اقدام کرد. این اصلاحات در سه مرحله زمانی و کیفی قابل تقسیم است.
مرحله اول اصلاحات، از سال 1919م تا 1924م دوام آورد. این دور از اصلاحات با درک روحیه مردم اندک ملی گرایانه آغاز و دوام پیدا کرد. جنجال های خیلی عمیق در تقابل به این رفورم در دور اول چندان دیده نمی شد. مرحله دوم اصلاحات امانی از سال 1924م تا 1928م استمرار یافت.
این دور از اصلاحات، گرچه با شورش های در مناطق مختلف کشور همزمان بود و عده¬ی با تحریکات پشت پرده انگلیس دست به خطاکاری های در برابر اصلاحات امان الله خان می زد، اما اکثرا سرکوب و منقاد گردیدند.
مرحله سوم اصلاحات امان الله خان از سال 1928م تا 1929م عمر نمود. در این مرحله امان الله خان به عنوان شاه افغانستان، تفاوت های اجتماعی، فرهنگی و سنت های رایج در افغانستان را نا عاقبت اندیشانه از نظر دور داشت و با خودخواهی و شیفته¬گی های سلیقه¬یی که ناشی از سفر شش ماهه وی از غرب بود، به منصه¬ی عمل گرفت. از یک طرف خودخواهی و انحصار طلبی و از سوی دیگر اغماض از واقعیت های موجود اجتماعی و عدم دور نگری سیاسی ملی با ورانه و در کنار اینها، چندین عامل کلیدی دیگر زمینه را مساعد ساخت تا افغانستان در گردش سیاسی بچرخد که دکم اندیشی از درون آن اژدهاسا تمام بود و بافته های این کشور را ببلعد.
اختناق در دوران نادرخان و محمد هاشم خان، سیاست مبتنی بر گرسنگی دادن ملت و شکنجه نمودن مردم در ابعاد وسیع آن، در برهه¬ی از تاریخ حاکمیت دوران نادرخان و صدارت محمد هاشم خان آشکارا جریان داشت. این حاکمان افغانستان در تپ و تلاش این می سوختند که چگونه مردم را در قفس های آهنین و استخوان سوز گرسنگی و تعدی های جانکاه قرار دهند که بتوانند با آرامش در قبرستان بدون سر و صدا بنام افغانستان، آسوده حکومت نمایند.
تمام توش و توان شان در این راه بخرچ می رفت که مردم توان حرکت را نداشته باشند، اما آنان به مظالم خویش ادامه دهند و برکرسی های مخملی سیاست مست باده¬ی قدرت بودند. سرنوشت گذشته افغانستان بدون اغراق از چنین الگوهای تبعیت نموده است. عاقبت اندیشی برای رشد و ترقی تمام مردمان این کشور در کار و پلان حاکمیت چنین شاهان نبودند¬. از نظرگاه آنان، عده¬ی اندکِ مردمان این خاک، خودی شمرده می شدند و اکثریتِ محکوم به تحکم بدون چون و چرا و آن هم زیر قیودات ارباب منشانه¬¬¬ی، شاه و رعیت قرار داشتند. این نوع نگاه و پالیسی عملی قطعا عاقبت اندیشانه نبوده و نخواهد بود و از همین لحاظ بود که تداوم پیدا نکرد و مورد خشم و عصیان مردم قرار دارند. چنین سیاست ها، بُرد چند روزه دارد و ریشه های ملت شدن را در این خاک به سوی خشکیدن سوق داده است. پس این تکیه¬ی دیگری از تاریخ که روحیه قابت اندیشی ملی در آن دیده نشده است و به ناکامی امروزی این کشور منتج گردیده است.
داوود خان و نادیده گرفتن بخشی از واقعیت های جامعه¬ی آنروز افغانستان؛ سردار داوود خان بعد از غیبت چندین ساله از دنیای سیاست، در تابستان سال 1352ه¬خ در کابل دست به کودتا در برابر ظاهرشاه پسر کاکایش زد. کودتا موفق گردید و داوود خان سلسله¬ی شاهی را در افغانستان خاتمه داد و نظام جمهوریت را بنا گذاشت. اینکه چه نیروهای توانست به رهبری داوود خان کودتا را به پیروزی برساند در این مقال مجالی برای بحث نیست؛ اما سردار داوود خان بعد از اینکه به ریاست جمهوری افغانستان به قول خودش رسید، در تدوام کار و اعمال سیاست خویش توجه به واقعیت های موجود جامعه آن روز افغانستان نکرد. به طور نمونه: در لوی جرگه سال1355ه خ و تصویب قانون اساسی برای افغانستان، که مطابق این قانون در افغانستان شیوه تک حزبی تسجیل می گردد و یگانه حزب سیاسی فعالیت قانونی پیدا می کند و آن هم حزب انقلاب ملی به رهبری خود داوود خان می باشد. این موضوع زمینه را برای دیکتاتوری و انحصار گرایی زیر نام جمهوریت فراهم می نماید و به دیگران اجازه داده نمی شود وارد بازی های قانونی سیاست گردد. نیروهای فعال جامعه و دگرگون طلبان عرصه سیاست در افغانستان در محدودیت و بیگانگی رژیم تعریف شدند. این نادیده گرفتن ها و نا عاقبت اندیشی ها زمینه را برای انفجار نیروهای ذخیره شده و سرکوب شده در جامعه مهیا نمود و در نهایت با سایر ناعاقبت اندیشی های سردار داوود خان در عرصه سیاسیت خارجی، افغانستان را در مرحله¬ی تشنجات سیاسی و بی ثباتی مواجه ساخت.
داکتر نجیب الله و گرایش به لایه های قومی؛ داکتر نجیب الله آغازگر مشی مصالحه ملی در افغانستان بود/ است. مصالحه ملی نجیب را نیروی های ضد دولت (مجاهدین) قبول نکردند و جنگ ها شدت بخشید. جنگ جلال آباد و شکست مجاهدین در این جنگ هماهنگی نیروهای نظامی دولت نجیب را برملا ساخت؛ اما داکتر نجیب الله با تصمیم و اقدام ناعاقبت اندیشانه، ضربه¬¬ی جبران ناپذیر را بر پیکر دولت خود وارد نمود. گرایش قومی نجیب الله و سوی ظن بر ژنرال دوستم که از تبار رئیس جمهور نجیب نبود و در نهایت جدا انگاری و جدا سازی وی از ارتش زمینه¬¬ی گسست قدرت و حاکمتش را مساعد نمود. انشقاق در صفوف نیروهای امنیتی و تجزیه آنان به آدرس های تباری ریشه در عدم عاقبت اندیشی ملی داشت که از صدر حکومت ناشی می شد. اینکار منجر به افغانستان گردید که بحران و خون از در و دیوار آن تا امروز بی مهابا می چکد.
طالبان و انحصار گرایی؛ این قسمت از تاریخ کشور بیاد همگان است. نگاه توتالیتریسم و ملیتاریسم عجین شده با ایدئولوژی مذهبی آن هم با قرائت خاص، که طالبان با آن در افغانستانِ پیش از سال 2000م حکومت می نمودند، گونه¬¬ی دیگریست که در تاریخ این سرزمین واقع شده و سرنوشت این خاک را بخاک سیاه مبدل ساخته است. عاقبت اندیشی ملی در چنین پالیسی ها غیبت بنیادین داشته است و از همان خاطر راه به سوی آرامش و ثبات کشور باز نکرده، بلکه بر مشکلات و بحران این کشور افزون شده است. عاقبت اندیشی ملی، آنگاهی می تواند خود را تعریف نماید که همه مردم افغانستان، چه سیاسیون و رهبران و همه اقشار افغانستان باور پیدا کنند که افغانستان خانه¬ی مشترک همه اتباع افغانستانیست. به رسمیت شناختن و احترام به حق و حقوق همه شهروندان این خاک خط سرخ همه باشد. با در نظرداشت این اصول و درسهای تاریخی بپذیریم که در سرنوشت جمعی و بزرگ این کشور بایست همه¬گان دخیل شود و همه حق تعیین سرنوشت را داشته باشند. انتظار از نشست دوحه دقیقا چنین است، تا اینکار و این تفکر و ایده نهادینه نشود و بر آن ایمان پیدا نکرده باشیم، این کشور در برهوت بحران و آدم کشی همچنان باقی خواهد ماند. بنابراین، نشست دوحه با بصیرت تمام و با تحلیل از واقعیت های تاریخ، عاقبت اندیشی ملی را مبنای ایده و عمل خویش قرار دهد، تا دیگر به دور باطل و کشنده¬ی تاریخ گذشته افغانستان رو برو نگردد.  

 

دیدگاه شما