صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۱ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

انارشیسم به نفع کشور و کمک به صلح نیست

-

انارشیسم به نفع کشور و کمک به صلح نیست

افغانستان گسست نظم سیاسی را با هزینههای جانکاه در خاطرات تاریخی خود دارد. این قسمت از تلخ ترین و دشوار ترین روزگاری بوده است که مردم افغانستان در یک قرن گذشته چندین بار با تمام وجود آن را تجربه نموده است. ظلم است اگر یکبار دیگر آن خاطرات غمبار بر این مردم تحمیل گردد. نگاه سرسری و قدرت خواهی برای موجودیت افغانستان واحد و پیکر سیاسی واحد این کشور کشنده خواهد بود. بنابراین استفاده مثبت از عبرتهای تاریخی در این مقطع زمانی، کشور را از نابودگاهای که قابل پیشی بینی نیست نجات میدهد. پس! دلسوزی و مروت به این خاک و مردمان این خاک یکی از شاخصههای اصلی صاحبان این ملک میتواند باشد. فرصت صلح، غنیمت بزرگ تاریخیست برای حل بحران افغانستان و قطع کشتارهای انسانی در این خاک. این فرصت را با ضمانتهای بین المللی و توازن بده بستانهای سیاسی در منطقه به سود افغانستان رقم زنیم. بدون تردید در شرایط امروز مناسبات جهانی، ایجاب میکند کشور افغانستان در همسوی با نظام بین الملل و نظم منطقه¬یی بایست اقدام به حل بحران خود نماید؛ زیرا افغانستان در وابستگیها و تعاملات، در آن دو لایه قرار میگیرد و نمیتواند به تنهای خود مسأله خویش را حلاجی و راه حل برایش پیدا نماید. اما این موضوع نباید آنقدر وزنه پیدا نماید و برایش نقش داده شود که منافعها در میدان افغانستان در تقابل هم قرار گیرد. بدین معنا که مردم افغانستان اگر واقعا میتوانند و این جسارت را دارند که جنگ کنند و کشور خود را به بحرانهای نیم قرنه بکشاند، امروز باید ثابت کنند که توانای این را هم دارند که در کنار همدیگر و با روحیه ملی باورانه و درک از تاریخ شان، دور میز مذاکره مینشینند و با روند صلح به بحران خلق شده نقطه پایان میگزارند و از همه مهم تر اینکه با درایت سیاسی و همبستگی ملی به آینده این خاک، شفاف، عادلانه، منصفانه و انسانی نگاه نموده و سیستم و نظم سیاسی بهبود بخش را برای مدیریت سیاسی و عمومیافغانستان ترسیم میکنند.
انقطاع نظم سیاسی تجربه¬ی خونین دهه¬ی هفتاد؛ هراس اساسی برای آینده افغانستان عدم نظم و قدرت سیاسی است که حد اقل توانسته باشد نظم عمومیو نسبی را در کشور حفظ داشته باشد. قیچی نمودن تار و پود یک نظم بافته شده به مراتب آسانتر از بافتن و خلق یک رشته¬ است. براین اساس حفظ و تقویت نظم سیاسی، برای کشور از اولویت برخوردار است. زیرا حیات سیاسی کشور وابسته به نظم سیاسی آن است. بدبختانه مردم ما به صورت واضح از گسختنهای نظم سیاسی با تیغ زهرآگین زخم خورده است. از بین بردن نظم سنتی شاهی در کشور توسط کودتای داوودخان در تابستان سال 1352ه خ سرآغاز خیلی از بدبختیها در کشور گردید. نظم کهن و مقتدر در افغانستان از هم پاشید و بجای آن سریعا جمهوری و شاهانه¬ی داوود خان رویی کار آمد. گرچه داوود خان به عنوان رئیس جمهور افغانستان توانست خلأ قدرت و خلأ نظم سیاسی را در افغانستان ترمیم کند و نگذارد به شکاف و هرج و مرج تعویض شود؛ اما در تداوم کار روحیه انحصار طلبی و تک¬رویهای سیاسی سبب گردید آن تلاشها را حد اقل در عرصه داخلی ناکام سازد. تصویب قانون اساسی سال 1355 و تعریف تک حزبی مطابق این قانون در افغانستان، زمینههای جمهوری دیکتاتورانه و شاهی را فراهم ساخت. تنها حزبی بنام حزب انقلاب ملی افغانستان که رهبری آن را سردار داوود خان به عهده داشت فرصتِ موجود افغانستان را به چالش رو به رو ساخت. در حاشیه قرار دادن نیروهای فعال سیاسی که در تقابل با حزب داوود خان بود و همچنان عدم توجه به شرایط واقعی اجتماعی در افغانستان، مسبب این گردید که نظم سیاسی خلق شده توسط داوود خان با میکانیزم جمهوری نیز دچار افت و پارگی شود. افزون براینکه عوامل و بازیهای سیاسی غیر متوازن در عرصه سیاست خارجی افغانستان در َآن زمان، همه عامل گردید تا دست آوردهای نظام جمهوری نابود گردد و افغانستان به سوی هرج و مرج سیاسی به پیش برود.
تداوم کودتا با نگرش ایدئولوژیک، استمرار شیوه کودتا در افغانستان صورت گرفت و نظام جمهوری داوود خان با کودتای هفتم ثور سال 1357 فروپاشانده شد. نظم سیاسی دچار تخللهای جدی گردید. با آنکه کودتاچیان حزب خلق و پرچم سعی وافر نمودند که مطابق ایدئولوژی شان کشور را به سوی آرامش و خلق پایههای نظم سیاسی را شکل دهند، اما حساسیت و تنشهای زیاد در برابر نظام سیاسی بنام سوسیالیستی در افغانستان بیشتر گردید. از همه مهمتر این بود که تقابل گروهی و عوام فریبیهای رهبران خلق و پرچم، کلنگی بود بدست خود آنان و با آن گور نظم سیاسی و حکومت شان را کندند. تقلیل دادن اندیشه سوسیالیستی در قالب ذهن آلوده¬ی نشنلیستی منحط و افراطی، فضا را به صوب مدیریت نمود که در جریان حاکمیت شان به جان همدیگر افتادند و زیر نام سوسیالیسم، تفکر قبیله محور را با شیوه خون و وحشت در سیمای افغانستان عملا ترسیم میکردند.
نتیجه-ی آن، برای افغانستان بدبخت و مردم بیچاره¬ی آن انقطاع نظم سیاسی و آمدن انارشیسم کامل سیاسی شد.
از بین رفتن نظم سیاسی که انضباط نسبی را در کشور به عنوان دولت در اختیار داشت در اواخر حکومت داکتر نجیب اتفاق افتاد. این نظم گرچه با مشکلات فراوان رو برو بود؛ اما از نبود آن در جامعه بودنش بهتر بود. در قسمت فروریختن این نظم سیاسی در اوایل دهه هفتاد خورشیدی چکیده¬ی کتاب از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان به قلم عبدالوکیل وزیر خارجه دولت داکتر نجیب اینگونه آمده است: "...سیوان و شرکایش زیر پوشش پلان پنج فقره¬یی به اصطلاح صلح سرمنشی سازمان ملل متحد، فعالیتهای خراب کارانه¬اش را برای تضعیف و سقوط دولت جهوری افغانستان، بخصوص، بعد از اعلام قطع ارسال سلاح از جانب شوروی به افغانستان و بغاوت نیروهای ملیشه در شمال کشور، هدفمندانه پیش میبردند. از جانب دیگر اعتماد، اتکأ و خوشباوریهای رهبران حزبی و دولتی در مورد عملی شدن پلان به اصطلاح صلح سیوان و شرکایش، آنها را جرأت داد تا خواستههای نا معقول و خطرناک شان را، یکی پی دیگری بالای رهبران حزبی و دولتی تحمیل نمایند، تا زمینه¬ی سقوط تدریجی دولت جمهوری افغانستان را مساعد سازد.
بینن سیوان به اتکای اعلامیه پنج فقره¬یی، سرمنشی سازمان ملل متحد پیوسته دکتور نجیب¬الله را تحت فشار قرار میداد تا عدم اشتراکش را در هر نوع ساختارهای آینده دولتی و حزبی اعلام نماید، که بالاخره چنین هم شد. عده¬ی از رهبران حزبی و دولتی از ابتدای اعلام آن پلان، شک و تریدهای شان را در مورد عملی شدنش، ابراز داشته بودند. سیوان و پشتیبانان بین المللی اش، به خصوص پاکستان و امریکا، در ماههای قبل از فروپاشی دولت جمهوری افغانستان، خوش باوریهایی را به رهبری حزبی و دولتی افغانستان القا کرده بودند که گویا، عملی شدن پلان پنج فقره¬یی به اصطلاح صلح ملل متحد، باعث ختم جنگ در کشور میگردد. در حالیکه اتکا و باور بالای آن پلان و بینن سیوان و شرکایش عملا به حیث عامل دیگر خارجی فروپاشی دولت جمهوری افغانستان گردید".
با توجه به این تکه¬ی از تاریخ، هم اکنون افغانستان در مرحله¬ی حساس قرار دارد و عاملهای درونی و خارجی به صورت آشکارا وجود داشته/ دارد که در گسست نظم نسبی سیاسی در کشور سهیم شوند و افغانستان را یکبار دیگر مجبور به تکرار تاریخش نماید. آقای خلیلزاد و حیطه¬ی مأموریت وی شباهت با سیوان میتواند داشته باشد، درصورتیکه مردم و سیاسیون وطن دوست افغانستان از گردونههای عبرت آور تاریخ درسِ درست نگرفته باشند و در این مقطع با اهمیت تاریخی اقدام به نیک اندیشی و خیر جمعی ننمایند؛ اوضاع آینده افغانستان را کسی نمیتواند دقیق پیش بینی نماید. لذا از خود گذری، گذشتن از سیاستهای دکاندارانه¬ی مروج در این دیار و انحصار طلبیهای قبیله محور نیاز اصلی در برخورد سیاسیون در این کشور است. آمدن هرج و مرج سیاسی به نفع هیج کسی نخواهد بود و افغانستان را به بحرانهای جدید مبتلا خواهد کرد. اگر با دید وسیع ملی و تساهل مدارانه به آینده این مُلک نگاه شود و در خلق سیستم مناسب سیاسی با درنظرداشت واقعیتهای موجود جامعه افغانستان سعی گردد، به یقین فرصت پیش آمده تکرار ناپذیر است. اگر نوعی انحصار طلبیهای خود خواهانه و دیگر ستیزیهای رایج دخیل در ساختن نظام سیاسی آینده افغانستان باشد، توقع از دوحه به حد ژنیو کاهش مییابد و پیامد آن بدتر از نتایج صلح سیوان متصور خواهد بود. قطع کشتار و صلح آرزو و خواست هر افغانستانی است، اما این مسأله با انقطاع نظام و ایجاد انارشیسم ممکن نخواهد بود.    

دیدگاه شما