صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

استبداد و فقدان عدالت اجتماعی؛ اصلی ترین عامل نابسامانی در افغانستان

-

استبداد  و  فقدان عدالت اجتماعی؛ اصلی ترین عامل نابسامانی در افغانستان

بی گمان جامعه و مردم ما در طول تاریخ، رنج ها و مصیبت ها و سختی های بی شماری را متحمل شده است که گاهی تصور آن بر ما امروز گران می آید، اما تنها بخش کوچکی از این درد و رنج ، ناشی از بی رحمی طبیعت بوده است، متاسفانه بخش اعظم مصیبت های که جامعه ما در گذشته و امروز متحمل شده است، ناشی از نظم خود ساخته خودشان بوده است، همواره سنت های اجتماعی و ساختارهای سیاسی حاکم بر این مردم ، بیشترین بندها و مصیبت ها را بر دست و پای این مردم بسته اند،  سنت ها  و ساختارهای که بی انتخاب خویش  در آن زاده می شوند و در آن می میرند، نمی دانند این سنت ها و ساختارها از کجا آمده و نمی دانند چرا آمده اند. تنها می دانند که هست و باید  هم به حضور تن داد. در این فراز و نشیب تاریخ، مردم ما  باید میان انسان بودن، و جان خویش، یکی را انتخاب کنند، در جهان امروز انسانهای است که اولی یعنی انسان بودن را انتخاب کرده و می کنند، جان بر سر انسان ماندن خویش نهاده اند، این لحظه ای است که زندگی و هویت انسانی به آن گره خورده است، اما انسان که امروز باید جان خویش را انتخاب بکنند، بی گمان، مردم ما امروز شاهد چنین رویدادهای تلخ است، نه پیشرفت و نه خوشبختی امروز را دارد و نه از انسان بودن خویش راضی است، چرا؟ که وقتی به پشت سر خودشان می نگرند، جز سیاهی، جز تباهی، جز عجز، جز انسانها خفته و ناتوان، جز انسان های ضعیف و ترسنده،  و جز آدم های بی اختیار، چیزی دیگری را مشاهده نمی کند، کیست از دیدن چنین انسانهای چنین سابقه ای بر خویش ببالد؟
جامعه و مردم که پایه اش بر پایه ی تبعیض بنا گردیده و همین تبعیضات است که بخشی از خشونت جامعه ی ما را تشکیل می دهد. انسانی که با خشونت و تندخویی در آمیخته است، و برای رسیدن به اهدافشان از حربه خشونت ، ترور و اختطاف استفاده می کنند، پرسشی که مطرح می شود اینست که انسان افغانی چرا این چنین از حربه ی ترور و  و حشت و خشونت و بی رحمی، آنهم در چنین ابعاد وسیعی و اشکال مشمئز کننده ی استفاده می کنند، انسان افغانی که بجز خشونت ، خون ریزی، جنگ و تصاحب مال دیکران چیز دیگری  نمی شناسند، انسان افغانی ، انسانی  است که همه روزه شاهد رخداد ها و وقایع درد ناکی می‏باشد. هیچ روزی نیست که انسانی به ناحق کشته نشود. هیچ روزی نیست که کرامت و حقوقی انسانی پایمال نگردد وهیچ روزی نیست که حق انسانی از آنها گرفته نشود. آمار جرایم این مسأله را به خوبی روشن می‏سازد. خود سوزی، خود کشی، ازدواج اجباری، فرار از خانه، کار اجباری کودکان، محرومیت از تحصیل، قتل و سوء استفاده جنسی از کودکان، اختطاف، ترور، نا امنی ... از جمله جرایم است که همه روزه در کشور ما اتفاق می‏افتند، بی نظمی، اغتشاش و بی هنجاری جامعه کنونی افغانستان، قتل عمد ، روند خود کشی، ازدواج های اجباری، روند گسترش اعتیاد، هرروز این ها روند صعودی برای انسان افغانی دارد. اینها یعنی هشدار و علامت بحران در یک کشور است.
امروز جامعه و انسان افغانستان  مثل کشتی شکسته ی است که بیشتر آن در غرقاب خشونت و عقب ماندگی و جهل و اعتیاد و اختناق، فقر و بی کاری، و گسستگی های اجتماعی و خانوادگی غرق شده و جامعه ی ما را  نابود کرده است،  بلکه مهمتر از همه  غرور ملی و هویت ملی و روحیه انسانی مردم ما را به تباهی کشانده ا ست. در جنین شرایطی آشفتگی سیاسی و اجتماعی جامعه ی ما که خود ربشه در زیر بنایی جامعه ی خودش دارد، جنگ های پی در پی هر کدام به نوبه ای خود تاثیرات منفی بر جامعه افغانی و انسان افغانی گذاشته است،  طبیعتاً جامعه ی که انسان های آن جامعه مردمانش با نوشتن و خواندن سروکار نداشته و ندارند، خرافات و جهل ریشه ی قوی تر دارد.
واقعیت این است که در شرایط کنونی انسان افغانی نگران از آینده ، نگران از اژده های که تمام هستی مادی و معنوی انسان افغانی را ببلعد و نابود بکند، چندین سال از حکومت جدید می گذرد در این مدت،  سازمانها و گروه ها ، دسته ها و احزاب متعدد ما نه تنها متشکل و همبسته نشدند، حتی در درون خودشان، بلکه هر روز به تعداد این گروه ها و سازمان افزوده شده است نتیجه این شده که ده ها گروه های سیاسی کوجک و بزرگ روی دست ما مانده است، این همه پراگندگی و پریشانی، نشان دهنده ی خصلت قبیله ای انسان افغانی و روان انسان افغانی است، که جامعه و انسان به آن دچار هستند، در گرد و غبار این چند دستگی های قبیله ای ، آنچه فراموش شده است، مردم در بند ما، در داخل افغانستان است.
جامعه ی با خوی و خصلت قبیله ای چگونه می تواند با نفی عوامل رشد دموکراسی، یعنی با نفی زیر ساخت های اقتصادی – اجتماعی و فرهنگی چکونه می تواند حامل آزادی، دموکراسی و حقوق بشر باشد؟
مردم ما دولت جدید را با همکاری نهاد بین المللی بنا نهادند همه علیه تحولات گذشته عصیان کردند – بی آنکه خود سنگی حتی در ساختمان آن جامعه نوین ، گذاشته باشیم، همه ی حکومت مداران ما همه و همه از جامعه بین الملل طلبکار هستند، بی آنکه ازخودشان بپرسند، آیا خودمان به وظایف و مسئولیت های خودمان عمل می کنیم؟، اما واقعیت این است ما با همکاری جامعه بین الملل حکومت تشکیل دادیم، اما روحیه قبیله ای و سنتی و فرهنگ دهاتی سرشت و شهری نمای روشنفکران ما، توان جذب و تحمل مدرنیسم، توسعه و تجدد اجتماعی را ندارد ، بی آنکه سیاست مداران و دولت مردان خام ما بکوشند تا براین بازی هولناک نقطه ی پایان بگذارند . اساساً آزادی و دموکراسی مقوله ای است که در جامعه ی ما نهاده نشده است، دموکراسی مقوله ای است تاریخی و نیاز به یک زیر ساخت اقتصادی، اجتماعی و حقوقی مناسب نیاز دارد. دموکراسی روند محصول رشد و حاصل یک روند تاریخی است که بدنبال توسعه ملی و تجدد اجتماعی رشد می کند، در یک جامعه قبیله ی سخن گفتن از دموکراسی، تنها یک افسانه سیاسی است.
امروز کشور بیشتر روی منافع فردی می چرخد تا منافع ملی، چرا دولت مردان ما از حقایق که وجود دارد که باید از آن سخن گفت و از آن دفاع بکنند، انکار می کنند، متاسفانه تا بحال بیشتر دولت مردان ما با نوعی تقیه و .. همراه بوده است، چرا واقعیات های که همانگونه هستند بیان نمی کنیم، حتی اگر طرح این واقعیت ها تلخ و با مصالح مان مخالف باشند. هنر  یک زمامدار سیاسی آنست که که انتظارات جامعه  را مهار بکند و در مسیر عقلانی و تدریجی قرار دهد.
اگروضعیت به این شکل ادامه پیدا بکنند جامعه  و دولت ما در آینده نزدیک با چالش های بزرگ تری و مهمی، روبرو خواهند شد.  جامعه و دولتی که نتوان ایستادن بر پای خودش را دارد و نه چنین دولتی توان مدیریت هیچ بحرانی را. دولتی که امروز نمی تواند خودش را مدیریت بکند، یا قوانین خودش را خودش هم قبول ندارد، چگونه می توان جامعه گرسنه و جامعه فلاکت زده و بی اعتماد افغانستان با تجربه ی چندین ساله اش در عدم التزام به مقررات، در شرایط بحرانی مدیریت بکند، و آن را به تحرک و خلاقیت وا دارد. مردم و جامعه ما دیگر تاب و توان تکرار این همه تجربه بد را ندارند، تضاد های گذشته دیگر قابل جبران نیستند، از جا بجای های طبقاتی که چه بی عدالتی ها که حاصل نشد، پس در قرن بیست و یکم می توان بگوییم هیپچ کاری غیر عاقلانه تر  و خسارت آمیز تر و ضد ملی و خیانت آمیزتر از این نیست، که هرکس  به هر شیوۀ شرایطی را ایجاد بکند، که کشور به سمت بی ثباتی فراگیر برود.
جامعه ی امروز .و آینده ی ما به ثبات نیاز دارند، این ثباتی که هم داریم باید حفظ بکنیم، تا به جامعه و حکومت فرصت داده شود تا عمل و مسیر خود را به آرامی و همراه با امینت اصلاح بکند، دست کم آنست که ما زمان میخواهیم تا نسل رهبران و سیاست مداران دوران گذشته، به طور طبیعی از مصادر امور کنار روند کشور و نسل تازه ای از مدیران جدید را تجربه بکنند.
دموکراسی و جمهوری با تبعیض و حق ویژه ناسازگاری دارد، نظام سلطانی و تبعیض گر، یکی آنکه زمامداری سیاسی را حق ویژه سلطان می داند، و دیگری آنکه زمامداری سیاسی را حق یک خاندان می داند.
بنابر این هرگونه در هم ریختگی فراگیر در جامعه امروز ما، با هرنامی، چون کشور در شرایط شکننده است، یعنی شرایطی که همه احساس زیان می کند، می تواند به سرعت به سیلی ویرانگر برای کشور تبدیل گردد، در شرایط که امروز همه دیگری را مقصر می دانند، قطعا به اندازه کافی برای حمله به دیگران دلیل هم دارند. در چنین شرایطی باید منتظر خسارت های عظیم و برزک تر از این باشیم، چیزی که هر روز مثل آوار سهمگینی هستی جامعه ی ما را به نابودی کشانیده و می کشانند.

 

دیدگاه شما