صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

کشورهای منطقه و صلح پایدار در افغانستان- بخش اول

-

کشورهای منطقه و صلح پایدار در افغانستان- بخش اول

در آمد:
همانگونه که جنگ در افغانستان به خواست افغانها آغاز نشده بود؛ تامین صلح نیز بدست آنها میسر نخواهد شد، زیرا این واقعیت که تعدادی از افغانها در تشکلهای تروریستی که بدست بیگانگان عرض اندام کرده، منحیث ابزار بازی استخبارات منطقه در تدوام جنگ، خشونت، کشتار و ویرانی استفاده میشوند. کشورهای که از استقرار دولتهای ملی مقتدر، مستقل و خودکفا در کابل نگران اند، منافعشان را در بی ثباتی و انارشیسم بیقاعده در افغانستان جستجو کرده، ناپایداری سیاسی را فرصتی برای خودشان میدانند. هرچند بخشی از مشکلات افغانستان مرتبط به موقعیت استراتژیک و نگاه تاریخی به آن از بازی بزرگ تا اتخاذ سیاست بیطرفی در دو جنگهای جهانی، جنگسرد، دوران جهاد، حکومت سیاه طالبان، وقوع حوادث 11 سپتامبر2001 و آغاز عملیات آزادی پایدار مبارزه با تروریسم بر میگردد؛ اما واقعیت تلخ امروزی اینست که کشورهای همسایه، قدرتهای منطقهای و جهانی با اهداف و رویکردهای منفعتجویانهشان در افغانستان بر دوام جنگ و اخلال روند صلح نقش بسزای داشته/دارند. طالبان به عنوان عینیترین نمود دخالتها در امور داخلی افغانستان، تحت حمایتهای بیاندازه استخبارات نظامی پاکستان و سایرین عرض اندام کرد، تمام جهان را تهدید کرد/میکند، ماموریت ائتلاف جهانی مبارزه با تروریسم را به چالش کشید/میکشد؛ روند صلح افغانستان را به بنبست کشیده، اما هنوز هم حامیان آنها و سایر گروههای تروریستی تنبیه نشدهاند تا در سیاست خویش تجدید نظر کند. سایر بازیگران نیز هر کدام در تلاش دستیابی به منافعیاند که در دوام جنگ افغانستان نهفته میبینند. در این مقاله پیچیدهگیهای جنگ و صلح در افغانستان، صفبندیهای در حال تحول در آستانهی گفتگوهای صلح بینالافغانی، نقش بازیگران در منازعه افغانستان و میزان تاثیرگذاری آنها، منافع متضاد و متکثر و نگرانیهای آنها، راهکارهای احتمالی تامین صلح در افغانستان را بررسی کرده و در اخیر با نتیجهگیری کوتاه مبحث را جمع کردهام.
افغانستان و پیچیدهگیهای جنگ و صلح
در تاریخ سیاسی  افغانستان ناکامی افغانها در استقرار یک دولت ملی مقتدر، مشروع و مورد حمایت قاطبهی شهروندان افغانستان که بتواند آئینهی تمامنمای از حضور همگان در ساختار سیاسی این کشور باشد؛ مسئلهساز و تنشآفرین بوده و چالشهای را خلق کرده که سران نتوانستهاند این بنبستها را بشکند. لذا عوامل بیرونی با قدرت بیشتر وارد منازعات در کشور شده و دوام جنگ که بخشی از آن مربوط به اهمیت موقعیت ژئوپلیتیکی و استراتژیک افغانستان بوده را تحت شعاع قرار داده است. در جریان تحولات سیاسی جهان، قدرتهای جهانی یکی پس از دیگری نیمنگاهی به این نقطهی خاکی داشتهاند تا از آن همچو نقطه خیز برداشتن به دستیابی به منافع خویش کار گیرند. چنانکه در جریان بازی بزرگ میان روسیه تزاری و انگلیس، افغانستان کلید فتح هندوستان و دریچهی ورود به سواحل آبهای گرم دانسته میشد، در حالیکه در جریان جنگ سرد از آن منحیث سنگر مستحکم سد کمونیسم از یک طرف و محلی برای جلوگیری از گسترش لیبرالیسم از جانب مقابل فهم میشد، این اهمیت باعث شد تا در نگاه قدرتهای منطقهای و جهانی افزونی با میان آمده و هرگز از ارزش آن کاسته نشود، چنانکه امروز افغانستان منحیث کلید ورود به آسیای میانه که مملو از منابع انرژی هستند، دانسته میشود. تفاوتهای همگام به تحولات جهانی بوجود آمده که همسایگان به جمع مداخلهگران و جویندهگان منافع خویش در افغانستان پیوسته و نقش ویرانگرانهی همسایگان بیش از قدرتهای جهانیاند. نباید فراموش کرد که از عوامل دوام خشونتها در افغانستان، میتوان به تصمیمات تاریخی-سیاسی افغانها در درازنای تاریخ اشاره کرد که متاسفانه تهدابهای حکومتها را بر سلطهطلبی، انحصارگری، حذف، بیعدالتی، قومگرایی، ستمگری و بیگانهپرستی نهادند. طالبان که نماد و نماینده این طرز فکر در جهان مدرناند و طرفدارانی هم دارد، مبتنی بر همین نوع نگاه به قدرت وارد تحولات افغانستان شده و امروزه از رویکرد توصل به خشونت، اقدام به ویرانی و خونریزی که زایده و فربه شده از سرچشمههای فکری بنیادگرایان اسلام سیاسی اند، با رویکرد ایدئولوژیک دینی به خودشان مشروعیت میدهند، مدل جدید تروریسم که خالق حوادث 11 سپتامبر 2001 و آغاز جنگ مبارزه با تروریسم در افغانستان هستند؛ با نگاه انحصارگری به قدرت، حتی صلح را نیز به انحصار کشیده و باعث دوام جنگ دو دههای و کشتن هزاران انسان افغانستانی شدهاند. جنگی نه تنها دولت افغانستان که قدرتهای مانند آمریکا که هژمون جهانیاند، را خسته کرده است. همه جهان به اتفاق آرا بر تامین صلح در افغانستان تاکید دارند، اما گروههای تروریستی تحت حمایت کشورهای منطقه برخلاف ارزشهای جهانشمول ایستادهاند و خواست همگان را وتو میکنند؛ مقاومت این گروهها در مقابل روند صلح هر روز بر پیچیدهگیهای جنگ و صلح افغانستان افزوده و ابعاد تازهای را به آن افزودهاند.
بعد از توافقات بن، عدم تفکر استراتژیک و برخورد مسئولانه سران حکومت افغانستان به رهبری حامد کرزی با مسایل مربوط به مشارکت استراتژیک با همپیمانان غربی، مشکلات بوجود آورد که روند جنگ و صلح افغانستان به عنوان معضل پایدار باقی ماند؛ حال آنکه در فشارهای جامعه جهانی برعلیه پاکستان در حال فزونی بود و توقع میرفت که تغیری در رویکرد حمایت از تروریسم پاکستان حاصل شود؛ اما آقای کرزی تحت فشار مشاورین مورد حمایت اسلامآباد طرح خروج نیروهای ائتلاف مبارزه با تروریسم از افغانستان را پیش کشید که نقطه آغاز شکست جنگ مبارزه با تروریسم بود.

دیدگاه حلقهی مشاورین آقای کرزی مبنی بر حضور طالبان در میز مذاکره بعد از خروج خارجی ترفندی رندانهی بود که مشاورینش بر او زدند، در حالیکه پاکستانیها در یک بازی به شدت استخباراتی و تکتیکی در صدد تضعیف جبهات جنگ به نفع طالبان بودند.
خروج نیروهای ائتلاف مبارزه با تروریسم از افغانستان در سال 2014 نه تنها به آغاز مذاکرات بین کابل- طالبان نیانجامید؛ بلکه گروه طالبان تحت حمایتها و مشاوره جنگی سازمان استخباراتی پاکستان(آی اس آی) در میدانهای نبرد معادله جنگ از سربازان افغان که به اندازه کافی آبدیده و کارکشته نشده بودند، به نفع خودشان تغییر دادند. تفکر سلیقهمحور و نداشتن پالیسی استراتژیک کابل در آن زمان باعث شکست بزرگ در میدان دیپلماسی- نظامی شد که تا امروز هزینه آن را مردم افغانستان میپردازد. محمد اشرف غنی که در سال 2014 به قدرت رسید، میراثهای نامیمونی را از حکومت حامد کرزی تحویل گرفت. از بحث فساد اداری، ناکارآمدی ادارات دولتی که بگذریم، روابط به شدت تنشآلود با متحدین  غربی منجمله آمریکا، روند مبارزه با ترویسم در افغانستان را صدمه زده بود. در انتخابات سال 2016 ایالات متحده آمریکا که دونالد ترامپ به قدرت رسید؛ در ابتدا سیاست واشنگتن در قبال پاکستان با رویکرد واقعگرایانه، سختگیرانه و توام با فشارهای بیشتر بر دولتهای حامی تروریسم منجمله پاکستان طرح شد که تا حدودی بازی به نفع کابل چرخید. این وضعیت دیر نپایید، اندکی بعد از اعلام "استراتژی ترامپ" در ماه سنبله 1396 در مورد افغانستان که ظاهراً در انتقاد از عملکرد روئسای جمهور قبلی( بوش و اوباما) تهیه شده بود، در موقف آمریکا نسبت به مسئله جنگ افغانستان وضاحت داده شد.
"استراتژی ترامپ" که در قالب نظریههای تصمیمگیری قابل بحث بود؛ با بررسی احتمال فروپاشی دولت افغانستان در صورت برداشتن حمایتهای آمریکا از کابل تدوین شده و از میان سه گزینهی؛ استراتژی خروج از افغانستان، استراتژی حفظ وضع موجود و استراتژی درگیرشدن متمرکز یا صفرپایه، آمریکاییها در "مدل تصمیمگیری بازیگر خردمند" تصمیم گرفتند که برای جلوگیری از سقوط دولت و تبدیل شدن افغانستان به بهشت تروریستها، استراتژی "درگیرشدن متمرکز یا صفرپایه" را انتخاب کنند.
بعد از گماشته شدن زلمی خلیلزاد به عنوان نماینده ویژه آمریکا در روند صلح افغانستان، تحولات به گونهای به راه افتاد که نقش پاکستان به شدت برجسته شده، هندوستان از بحث صلح کنار گذاشته شد. تعامل مستقیم نماینده آمریکا با طالبان و به حاشیه رفتن دولت افغانستان اقدامات نادرستی بود که نارضایتی کابل و آگاهان سیاسی-نظامی آمریکا را برانگیخت.
رویکرد تیم ترامپ پیچیدهگیهای روند صلح افغانستان رقم زده و جناحبندیهای منطقهای برخلاف این روند آغاز شد.
تلاشهای صلح آمریکا و صفبندیها چالشآفرین
اعتراض دونالد ترامپ از عملکرد روئسای جمهور قبلی آمریکا؛ "جرج بوش" که "عملیات آزادی پایدار" در افغانستان را در سال 2001 شروع کرده اما به زودی این ماموریت را نیمهتمام گذاشته توجه خویش را متمرکز بر عراق کرد، و "باراک اوباما" که با شعار مقتدرسازی ارتش افغانستان و واگذاری امنیت به آنها نیروهای نظامی آمریکا را در افغانستان افزایش داد، اما بدون اینکه ارتش افغانستان به توانمندی لازم برسد، نیروهای ائتلاف را از افغانستان خارج کرد که عملاً معادلات نظامی در میدانهای جنگ به نفع طالبان تغیر یافت؛ او را واداشت تا "استراتژی ترامپ" زا جهت جبران مافات سیاستهای قبلی آمریکا تدوین کند. اما مهرههای بازی آمریکا در افغانستان به گونهی عمل کردند که پای بازیگران منطقهای و جهانی دخیل در روند صلح افغانستان که هر کدام منافع متضاد را دنبال میکنند، به میان کشید. غیبت دولت افغانستان از محوریت گفتگوهای صلح آمریکا – طالبان در دوحه که ناشی از عملکرد نادرست فرستاده‌‌ی ترامپ بود، زمینه را مساعد کرد تا این کنشگران گمانهها را تقویت کند که شریک استراتژیک افغانستان در روند صلح صادقانه عمل نمیکند، چنانکه دولت افغانستان را به حاشیه رانده و در غیاب افغانها با طالبان - پاکستان در مورد سرنوشت مردم گفتگو میکند، از جانبی هم مذاکرات صلح آمریکا-طالبان با مسایل انتخاباتی 2020 ایالات متحده آمریکا پیوند داده شد، فرستاده ترامپ تلاش کرد که ولو با توافق معیوب پرونده صلح افغانستان مختومه اعلام کند.
این همه در زمانی صورت گرفت که تلاشهای دولت افغانستان برای تامین اجماع منطقهای برای رسیدن به صلح به نتایج خوبی نزدیک میشد.
با امضای توافقنامهی صلح آمریکا- طالبان، عدم پایبندی گروه طالبان به مواد توافق با آنکه اقدامات دولت افغانستان چشمگیر بوده، شک و تردیدهای فراوانی را برانگیخت و صفبندیهای تازه شکل گرفت.
هر چند در ابتدای این روند، پاکستان- آمریکا(تیم کاری ترامپ)- طالبان در یک محور گردهم آمدند و محور دوم را هند-کابل- تهران شکل دادند(البته در مورد تهران شک و تردیدهای وجود داشت). محور ناپیدای سومی نیز وجود داشت که کشورهای مانند چین از روند صلح افغانستان حمایت میکرد اما شرط خروج مسئولانه نیروهای ائتلاف مبارزه با تروریسم افغانستان را تاکید میکردند.
در انتخابات سوم ماه نوامبر 2020 آمریکا تیم ترامپ در کنار شکست دیپلماسی با طالبان، میدان رقابت انتخابات را نیز به بایدن باخت که در کنار موضعگیریهایش در مسایل جهانی، تحولات داخلی، روند صلح افغانستان نیز بر این شکست بدون تاثیر نبوده است. حالا که در آمریکا رهبری حکومت تغیر کرده و محورهای که در فوق نام بردیم دگرگون شد؛ جو بایدن رئیس جمهور منتخب آمریکا وعده بازنگری بر توافقنامه دوحه آمریکا-طالبان را داد، وزرای دفاع ناتو در نشست 17-18 ماه فیبروری 2021 در بروکسیل، تصمیم خروج از افغانستان را وابسته به بهبود شرایط امنیتی دانست، وزیر دفاع آمریکا بر خروج مسئولانه و منظم نیروهایش از افغانستان تاکید کرد(اعلامیه پنتاگون، 19 فیبروری 2021)؛ با نشر گزارشهای مکرر از عدم پایبندی گروه طالبان به مفاد توافقنامه صلح دوحه و عدم خروج ناتو- آمریکا از افغانستان، وارد فاز تازهای از پیچیدهگیهای احتمالی میشویم که در محیط به شدت رقابتی افغانستان هر کنشگر به دنبال منافع خویش خواهد بود.

دیدگاه شما