صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۷ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

چرا طالبان خشونت محور اند؟! (تبارشناسی دینی و جامعه شناختی طالبان) قسمت دوم و پایانی

-

چرا طالبان خشونت محور اند؟! (تبارشناسی دینی و جامعه شناختی طالبان)	قسمت دوم   و پایانی

در قسمت اول به ویژگی «تبارشناسی دینی» طالبان پرداختیم. و گفتیم که نگاه سلفیت در اندیشه آنان «غلبه» دارد و از جمله ویژگی دین شناسی آنان : 1) برداشت سلیقه ای از متون دین 2) فقه محوری و روایت تک بعدی از دین 3)  نادیده گرفتن عقل در روش استنباط دینی 4) وانهادن اندیشه بومی دین و پیروی از اندیشه خشن غیر بومی می باشد. اکنون به قسمت دوم می پردازیم که به «جامعه شناختی طالبان» مرتبط میشود.
ب) ویژگی های جامعه شناختی طالبان
1) قبیله سالاری
اولین ویژگی مردم شناسی طالبان «قبیله سالار» بودن آن است.
در نظام «قبیله سالار» ،رئیس قبیله خود را نه تنها مدیر ومدبر می پندارد بلکه «قبله قبیله» است به نوعی پرستش می شود کسی حق ندارد به او اعتراض کند زیرا او صلاح همه را بهتر از خودشان می داند.در چنین جامعه ای کدخداهای ده خود را محور کشور بلکه محور و قطب همه عالم هستی می دانند زیرا کسی که بتواند یک قبیله را در یک قریه اداره کند حتما از اداره جهان هم بر می آید گرچه این قیاس مع الفارق است اما چیزی است که واقعاً در جریان است و همین اندیشه را دارند.وقتی چنین اندیشه ای بر یک گروه حاکم باشد این گروه هیچگاه مردم سالار نمی شود زیرا در گذشته نبوده و تغییری هم ایجاد نشده است تغییرات اجتماعی در بستر تاریخ بر اثر عواملی پدیدمی آیدکه یکی از آنها تحصیلات بالا امکان دسترسی به افکار مخالف ،امکان گفتگو در قبیله بین افکار مختلف ،احترام به اقلیت های قبیله، پدید می آید که هیچکدام در نظام قبیله سالاری طالبان مشاهده نمی شود.در نظام قبیله سالار اکثریت حرف اول و آخر را می زنند و باب گفتگو بسته است زیرا نیازی به گفتگو نیست کدخدای ده و قریه دار موجود است و پرچم اسلام هم بالاست لذا نیازی به بررسی اقوال اقلیت و سخنان غیر از قبیله نیست.اگر طالبان در همین خصلت قبیله سالاری کهن بماند و فرهنگ شهری را پذیرا نباشد با آمدنشان به شهر نه تنها از این خصیصه ها دست بر نمی دارند بلکه سعی بر تحمیل افکار قبیلگی شان در شهر خواهند داشت و این بسیار خطرناک است.از عوامل خشونت بسیار طالبان همین انسداد باب گفتگو توسط آنان است که از روحیه قبیله محور و قبیله سالاری آنها نشأت می گیرد.
2) ژئوپولوتیک بومی
طالبان بیشترین مرز را با پاکستان دارد که «تحجرّ» دینی در آن بیداد می کند و نقصان همنشین در آن اثر می کند. اگر طالبان با کشوری مثل ترکیه هم مرز بود بعید بود چنین اندیشه ای در آنجا رسوخ کند درحالی که ترکیه نیز مذهب حنفی دارد. سوسیالیسم و مارکسیسم که در شوروی سابق شروع شد اول شرق اروپا را در نوردید تا به آذربایجان و تاجیکستان و شمال افغانستان  حتی از نظر فکری به ایران نیز رسید. ژئوپولوتیک نقش موثری در شکل گیری اندیشه دارد.انقلاب کبیر فرانسه به مرور زمان در همه کشورهای اروپایی سرایت کرد و سلطنت طلب ها یکی پس از دیگری به خاک سیاه نشستند. از دلایل مهم خشونت طلبی طالبان هم جواری آنان با کشور پاکستان است. اندیشه سوسیالیسم با همه ضعف و نواقصی که داشت حداقل سبب شد عده ای از دانشجویان اندیشه های مائو ،لنین،و مارکس را بخوانند اما این کتاب ها به جنوب افغانستان هنوز نرسیده که انقلاب شروع شد. جنوب از لحاظ فکری از تفکر سلفیت پاکستان تغذیه می شد به نوعی در تحجر خالص ماند این خلوص در تحجر وانجماد فکری که ناشی از هم جواری با کشور پاکستان است بر روحیه خشونت محوری طالبان تأثیر بسیاری نهاد لذا ما در آغاز می بینیم که طالبان اول ولایت قندهار را تصرف کردند بعد غزنی و سایر ولایات... یعنی منشأ خشونت از جنوب است آنهم به دلایل ژئوپولوتیکی تحجر کشور همسایه.گرچه امروزه در شمال افغانستان نیز شاهد حضور طالبان و داعش هستیم اما این تفکر ریشه دار نیست بلکه وارداتی از سوی جنوب است که با درهم و دینار برخی کشورها تامین می شود. شمال افغانستان همواره مهد عرفان و فلسفه بوده است. ابوعلی سینای بلخی و مولانای بلخی فیلسوف و عارف بودند در شمال این اندیشه ها بومی است اما فعلا به دلایل مختلف این اندیشه ها فراموش شده است.
3) ورود به قدرت با روش های خشونت آمیز و تثبیت آن با روش های خشن تر
اولین ورود آنها در عرصه قدرت با خشونت و زور اسلحه بوده است که هنگام نبرد با ارتش سرخ شوروی و چپی های افغانستان رخ داد و اولین حکومت رسمی آنان با خشونت بیشتر شکل گرفت . آنان این سنّت سیئه را ظاهراً از قوانین اساسی خویش قرار دادند که ورود به قدرت و حفظ قدرت جز با خشونت امکان پذیر نیست. طالبان نه هنگام ورود به قدرت و نه هنگامی که قدرت را در دست داشتند هیچ گونه ملایمتی  وخویشتن داری از خود به نمایش نگذاشتند واین تبدیل به یک اصل در جنبش آنان شده است.. اگر بعد از ورود به قدرت قدری فضا را بازتر و آزاد تر می کردند این خشونت ذاتی آنان رو به کاهش می گذاشت اما آنان خشونت ابتدایی را نه تنها ادامه دادند بلکه بر دامنه آن نیز افزودند تا با رعب و وحشت حکمرانی کنند وکسی را یارای مقابله با اندیشه جمود و خمود آنان را نداشته باشد. خود نگارنده در زمان طالبان در شهر هرات مشاهده نمود که کسانی را که در نماز شرکت نمیکردند هنگام اذان با شلاق می زدند ، کسی را دیدم که وضو نداشت وقتی ماموران امر به معروف طالبان نزدیک شدند او سریع مشغول خواندن نماز شد و تکبیر گفت . این گونه جلوه خشن از دین را به نمایش درآوردن از خصیصه های قبیلگی نشأت میگیرد.طالبان این اندیشه خشک را با خشونت تلفیق کردند و به مرور زمان تبدیل به اصل عملی در بین آنان شده است.کسانی که از بدو نوجوانی در چنین جامعه ای زیست کرده اند بعید است از بین آنان انسان گفتگو محور و مردم سالار بیرون بیاید.
4) پایگاه اجتماعی متحجر
طالبان از آنجا که پایگاه اجتماعی آنها افرادی متحجر هستند نیازی نمیبینند که برای توجیه حرکات خشونت آمیز خود به مردم خویش پاسخگو باشند زیرا طرفداران آنها همین کار را از آنها می خواهند. همچنین نویسنده دید طالبان یک جوان هزاره  را تنبیه میکردند که چرا «ریش» نداری! در حالی که اکثر مردم هزاره یا برخی از آنان «کوسه» هستند و ذاتاً فاقد ریش می باشند این سرزنش بر ذات یک شخص اهانت به «خداوند متعال» است زیرا خداوند او را این گونه خلق کرده است. این از حالات یک جامعه قبیله سالار است که به هیچ کس حاضر نیستند پاسخ گو باشند و مردم قبیله نیز این حرکات را تأیید میکنند.
دموکراتهای آمریکا اگر از سردمداران خود حرکات منزجر کننده و ضد انسانی ببینند با طوفان تویئتری ومجازی و فشار رسانههای متعدد، جلو بسط خشونت را می گیرند. اما پایگاه اجتماعی طالبان کاملاً بر عکس است بر حسب آن چه گفته شد به دلیل قبیله سالار بودن و نگاه دینی بسته این پایگاه مردمی هیچگاه از بزرگانشان سوال نمیکنند و آنان را به چالش نمیکشند لذا وقتی طالبان چنین برخوردی در پایگاه اجتماعی خویش میبینند احساس نیازی نمیکنند  که به جوامع شهری افغانستان پاسخگو باشند زیرا کسانی را که آنان نمایندگی میکنند، دغدغه های شهری را ندارند و روزهای سخت طالبان به همان مردم قریه سنتی روی می آورند آنها هستند که خود را انتحاری می کنند بنابراین طالبان خود را فقط وام دار آنان می بیند.
احتمال این که در آینده طالبان شخصیت های فرهنگی را مورد هجمه قرار بدهند بسیارزیاد است. روزنامه نگاران، روشنفکران دینیمخالف و منتقد آنها ، آزاد اندیشان، همه و همه یک طرف و طالبان یک تنه به حذف شخصیت و حذف شخص و فیزیک آنان می پردازد. این یک خطر جدی است اگر طالبان در صدد گسترش پایگاه اجتماعی خویش در دل محصلان و نخبگان فرهنگی نباشد هیچ گاه آیندهای آباد و آرام را در کابل نخواهیم دید. حتی بعید نیست که مواد درسی پوهنتون کابل را هم دستخوش تغییرات دینی بنمایند آن هم با گرایش سلفیت.  این امر برای جامعه فرهنگی افغانستان بسیار گران تمام میشود ومنجر به نزاع می شود. مگر این که طالبان بخواهد تغییری در خود ایجاد کند که اگر آب باران سربالا رفت شاید طالبان هم تغییر کنند. اما انسان از سنگ ساخته نشده است طالبان باید «ضمانت» مهمی برای مذاکره کنندگان بدهند که به «حقوق بشر» ،«حقوق اقلیت های مذهبی» ، « آزادی بیان» احترام می گذارند و در یک روند «دموکراتیک» در چارچوب اصول اسلامی- افغانی همکاری می کنند در غیر این صورت، اگر آنان صراحتاً پایبندی خویش را به «دموکراسی» اعلام نکنند بروز خشونتهای مجدد با توجه به مواردی که ذکر شد از سوی آنان بعید نیست.

 

دیدگاه شما