صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

نسل جدید افغانستان و رویای اقتدار جمهوریت

-

نسل جدید افغانستان و رویای اقتدار جمهوریت

گذشت چهل سال از تاریخ جنگهای خونین افغانستان، این باور را در ضمیر نسل جدید این کشور نهادینه ساخته است که به جز داشتن یک نظام مقتدر سیاسی در قالب جمهوریت، راهی جهت بقا و زیست عزتمندانه در این مرز و بوم برای افغانها باقی نمانده است. نسل جوان افغانستان با درک از این واقعیت که کشور ما در طول چهار دهه، محل آزمایش نظامهای فرمایشی بوده است که توسط حلقات استخباراتی بیگانه در خارج از مرزها طرح گردیده و از مجرای نیروهای نیابتی شان در این کشور تحمیل نموده اند. پس از شکست شاهی مشروطه که افغانستان در آن زمان از ثبات نسبی لازم برخوردار بود؛ اما مطلوب نبود، این کشور سال به سال در باتلاق بی ثباتی فرو رفت. در آن زمان ظاهر شاه، بخشی از اختیارات اش را در قالب تدوین قانون اساسی نموده و آن را به جامعه سیاسی افغانستان پیشکش نمود که البته نقش مشروطه خواهان مدنی را در این تغییر نیز نمیتوان نا دیده گرفت و آگاهی مفصل در این زمینه در قالب این نوشتار کوتاه نمیگنجد. از بُعد سیاسی در آن مقطع تاریخی، این تغییر محسوس در نظام سیاسی افغانستان بود؛ هر چند نظام شاهی بود؛ اما دست مداخلات بیرونیها در امور داخلی کشور به این پیمانه باز نبود.
با کودتای داوود خان علیه این نظام، شیشهی تابوی قتل و قتال شکست و دیری نگذشت که جمهوریت داوود خان نیز با کودتای نیروهای وابسته به اتحاد جماهیر شوروی، به صورت وقیحتر سقوط نمود و خونبارتر از کودتای قبلی تغییر قدرت شکل گرفت. آنچه را که تاریخ نگاشته است، داوود خان جمهوریت اش را در جغرافیای افغانستان به علت ختم سلسله نظام شاهی پایه گزاری کرد و خودش در قالب این نظام، به صورت استبدادی عمل میکرد، وی به این باور بود که بلوغ سیاسی مردم افغانستان به حدی قابل توجهی شگوفا نگردیده است که بتواند خیر و شر تصامیم سیاسی را محاسبه نموده و مبتنی بر رأی و نظر آنان تصمیم به انکشاف کشور اتخاذ گردد؛ از اینرو وی به صورت تکرأیی تصمیم میگرفت و نیت اش ارائه خدمات اجتماعی سازگار با واقعیتهای جامعه افغانی بود، به هر حال، او اولین عامل شکل گیری جمهوریت در افغانستان بود که قضاوت رفتار و نیتهای وی و اطلاعات لازم در نحوه حکومتداری اش در صفحات تاریخ به وفور قابل دسترسی است. کودتاچیان خلق و پرچم که وابستگی شدید به شوروی سابق داشتند علت این کودتا را در دیکتاتوری وی اعلان نموده بودند؛ اما واقعیت غیر از آن چیزی بود که آنان به زبان می آوردند.
با پیروزی خلق و پرچم، افغانستان وارد فاز جدیدی از تحولات خونین گردید. جریانهای وابسته به شوروی در میان خود نیز بر سر حکومت داری دچار اختلاف شدند و یکی پشت دیگری توطئه مینمودند و کودتا به عنوان یک عرف سیاسی براندازی نظام در افغانستان نهادینه گردید و چندین بار آنان نیز با روشهای خشونت آمیز کودتا، روسای جمهور وابسته به خود را به قتل رساندند و دیگری زعامت حکومت داری را به عهده میگرفت. از این زمان به بعد، قباحت و تابوی خونریزی رنگ باخت و سلسلهی کشتار تا به امروز، همچنان ادامه دارد. نظامهای وابسته به روسای جمهور جریانهای خلق و پرچم نیز عنوان «جمهوریت» را با خود داشت؛ اما در واقع، نشانهی از جمهوریت واقعی در آن دیده نمیشد. آنچنان که مفهوم جمهوریت را همه میدانیم که به معنی حکومت «اکثریت» است و در چنین نظام، باید ساز و کار آن به گونهی عملی گردد که رضایت جامعه را با خود در پی داشته باشد؛ زیرا مبنای شکل گیری جمهوریت بر اساس جامعه و ارزشهای اجتماعی است در غیر آن دوام نخواهد آورد و به زودی دچار فروپاشی خواهد شد. با توجه به اینکه کشور افغانستان یک کشور اسلامی است و ارزشهای دین اسلام، اساس رفتار سیاسی و عنعنات ملی این کشور را تهداب گزاری نموده است جریانهای خلق و پرچم، پسوند « اسلامی» را در جمهوریت شان نداشتند؛ نه تنها که چنین نبود؛ بلکه در بسا موارد بر علیه ارزشهای دینی مردم ایستادگی نموده و مانع برگزاری بسیاری از محافل و مجالس دینی میگردیدند؛ از اینرو، زمینه نارضایتی اجتماعی را روز به روز برعلیه نظام شان وسعت دادند، تا اینکه خیزش عمومی در سراسر افغانستان برعلیه آنان صورت گرفت و پس از سالها جنگ و درگیری، سلسله حکومت شان از اساس فرو ریخت و کشور به دست نیروهای «جهادگرا» افتاد.
مجاهدین با تشکیل یک حکومتی که به باور آنان با واقعیت ها و ارزشهای جامعه افغانستان سازگار است یک آدرس رسمی نهاد دولت را شکل دادند؛ اما آنان بدتر از حاکمیت خلق و پرچم میان خود دچار اختلاف شدند و پس از چندین بار نشستها و تفاهم پیرامون اشتراک در بدنه قدرت، بر سر تقسیم قدرت با هم سازگار نشدند و چنان جنگی را علیه همدیگر به راه انداختند که تباهیهای خلق و پرچم در مقایسه با آن به فراموشی سپرده شد. کوچه پس کوچههای کابل و کلانشهرها به حمام خون مبدل گردید و برای اولین بار در تاریخ سیاسی افغانستان، جنگ خانه به خانه آغاز گردید چه بسا برادرانی که متولد از یک پدر و مادر بودند بر سر تعلق گروهی، توسط همدیگر کشته شدند. دامنه فجایع در دوران حکومت مجاهدین به حدی وسیع بود که یاد آوری آن، به افغانستان یک شرم تاریخی محسوب میگردد.
پس از آن طالبان با ترفند استفاده از عقاید و باورهای مردم افغانستان، با حالت قرآن به دست با شعار صلح و نجات مردم افغانستان از مرزهای جنوبی کشور وارد این آب و خاک گردید و بخشی از مردم خسته از جنگ این سرزمین به گمان اینکه آنان فرشتهی نجات کشور اند از این گروه پذیرایی نمود و در مدت کوتاهی خود را به دروازههای کابل رساندند و با تصرف کابل، برق آسا شمال و شمال شرق کشور را نیز تصرف نمودند و با اعلان امارت اسلامی، خود را حکومت بلامنازع این سرزمین معرفی نمودند. حکومت طالبان صفحهی دیگری از سیاهیهای تاریخ این سرزمین بود که همه میدانند و نیاز به شرح و تفصیل در این زمینه محسوس نیست.
از سال 2001 بدینسو، نظام جمهوریت در افغانستان مستقر گردید، این نظام در پی رنجهای تاریخی که افغانها متحمل گردیدند به طور بی سابقهی مورد پذیرش این مردم قرار گرفت، اکنون که بیست سال از این نظام سیاسی میگذرد، نسل جدیدی در این کشور سر بر افراشته است که مجهز به علوم و دانش روز میباشند. این نسل از منظر جهان بینی و دانش روز، بی سابقه ترین نسل سیاسی در افغانستان است که هر گونه رفتار و عمل سیاسی را با مقیاس عقل و جهان بینی امروزی تجزیه و تحلیل میکنند.
نسل نو افغانستان هیچ نظام سیاسی را برتر از نظام جمهوریت نمیبینند؛ آنان میدانند که نظام سیاسی میتواند در یک کشور ماندگار باشد که سازگاری واقعی با ارزشهای دینی، عرف و عنعنات ملی داشته باشد و همینطور به پیمانهی از ظرفیت برخوردار باشد که توان تعامل با نظام بین الملل و سائر کشورهای جهان را نیز در دل خود جا داده باشد، نظام سیاسی جمهوریت از این ظرفیت برخوردار است که هم پاسخگوی واقعیتها و ارزشهای حاکم در جامعه افغانستان و هم تعامل نیک با دیگر کشورها را برقرار نماید. به اثر تعاملات نظام جمهوریت با سائر ملل جهان است که امروزه جویندگان دانش، در معتبرترین دانشگاههای جهان در جای جای این کره خاکی در حال تحصیل اند، برقراری نظام جمهوریت است که جهان در ساخت و ساز افغانستان نقش بارز ایفا نمود و تمام خرابیهایی که در پی جنگهای ویرانگر چند ساله در این کشور به وقوع پیوسته بود ترمیم و این کشور به محل اقامت درخور شأن به ساکنین اش مبدل گردید.
نظام جمهوریت هیچ فرد و طیف اجتماعی را از دسترسی به حقوق اساسی و انسانی شان محروم نمیکند؛ بلکه در تأمین آن از هرگونه تلاش دریغ نمیورزد.
دسترسی زنان به تعلیم و تحصیل و سهیم شدن اقلیتهای دینی – مذهبی همچون اهل هنود در بدنه قدرت و سیاست صرفا از فیلتر جمهوریت ممکن است که هم اکنون مصادیق را عینا شاهدیم، از اینرو نسل جدید که از ظرفیت دو بُعد دانش و جهان بینی در مقیاس وسیعی برخوردار است هیچ قالبی از نظام سیاسی را به جز جمهوریت نمیتواند پذیرا باشد؛ زیرا آنان زیر همین چتر رشد نموده و به ارزشهای دست نیافتنی که در رویای مردم افغانستان نمیگنجید دست یافته اند، این نسل به این می اندیشند که اقتدار جمهوریت را از هر زاویهی ممکن تحکیم بخشند، طالبان و هر جریان سیاسی که رشد سیاسی شان را در گرداب شر و خونریزی میبینند امروز با نسلی رو به رو اند که خود شان سالها از منظر باور و فکر با آنان تفاوت دارند، از این رو، نظام و حاکمیتی که غیر از جمهوریت در افغانستان پیشنهاد گردد، ریشهی اجتماعی ندارد و هر حاکمیتی که در جامعه اساس نداشته باشد همانند حکومتهای خلق و پرچم و حکومت طالبان در دهه نود محکوم به شکست است، این را اگر جنگجویان طالبان درک نمیتوانند رهبران شان به خوبی به آن واقف اند.

دیدگاه شما