صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

تغییر استراتیژی نرم به استراتیژی سخت با طالبان؛ مقدمۀ صلح سازی در افغانستان

-

تغییر استراتیژی نرم به استراتیژی سخت با طالبان؛  مقدمۀ صلح سازی در افغانستان

درآمد
استقرارصلح، امنیت دائمی و ثبات سیاسی؛ یکی از مهمترین مؤلفهها و شاخصههای اصلی نظام سیاسی مبتنی بر ارادۀ مردم و تضمین کنندۀ زیست جمعی و حیات سیاسی در جامعه دموکراتیک و مردم سالار است، تا همه شهروندان از حقوق شهروندی و امتیازات اجتماعی خویش در سایۀ صلح و امنیت برخوردار باشند. اما جوامع انسانی، در طول تاریخ همیشه از دو زوج متضاد جنگ و صلح متأثر بوده، نظامهای سیاسی، اقتصادی، حقوقی و فرهنگی جامعه را تهدید کرده و میکنند و این امر زندگی مسالمت آمیز و آرامش شهروندان یک مدینه را به صورت جدی به مخاطره انداختهاند و خسارتهای جبران ناپذیر، ویرانیهای بیشمار،کشتارها، قتل عامها و مهاجرتها را در اقصی و نقاط جهان بر شهروندان خویش به صورت قهری و اجباری تحمیلکرده است. زیرا منشأ و خواستگاه همۀ جنگها، منازعات طولانی مدت و رفتارهای خشونت آمیز؛ برای دستیابی به قدرت مطلق سیاسی و تسلط بر منابع طبیعی و نظام اقتصادی، نقطۀ ثقل و مرکزی؛ همۀ تیرهبختیها و نیکبتباریها و استمرار بحرانهای مزمن، زیست انسانی را برای تدام حیات سیاسی و اجتماعی به شدت آسیب پذیر ساخته و خسارتها، ویرانیهای انسانی و مالی بیحد و حصر را در جوامع بشری تحمیل کرده و به ارمغان آورده است. بنابراین، جنگ و صلح با گروه طالبان؛ به صورت منطقی به بن بست کامل و انسداد سیاسی رسیده است و گفتوگوهای مذاکرات تحقق صلح پایدار با گروه تروریستی طالبان، به لحاظ منطقی و عقلانیت سیاسی عملاً به حد امتناع رسیده اند؛ زیرا منطق طالبان؛ منطق جنگ، منطق شدیدترین حملات تروریستی، انتحاری، انفجاری و خشونت علیه دولت و مردم افغانستان است. و از سوی دیگر، منطق دولت و شهروندان افغانستان، منطق تحقق صلح پایدار، امنیت دائمی و ثبات سیاسی در کشور است زیرا بعد از نزدیک به پنج دهه جنگهای خونین، قتلهای سیستماتیک، ترورهای هدفمند و سازمان یافته است که کشور را به مرز نابودی رسانیده است و امکان هرگونه سازش، گفتوگوها و مذاکرات برای دستیابی به تحقق صلح پایدار را از دولت و مردم افغانستان گرفته است. امروزه هیچ نقطۀ از خاک افغانستان را شما سراغ ندارید که از دست این تروریستها و هیولای وحشتناک و انسانهای درنده صفت در امان نیستند و هر روز فاجعۀ انسانی را خلق کرده و میکنند و ماشین کشتارها، قتلعامها، نسلکشیها را همزمان با نشستها و گفتوگوهای مذاکرات صلح بین الافغانی با دولت جمهوری اسلامی افغانستان و با نظارت کشورهای ذینفع در تحقق صلح افغانستان و سازمان ملل متحدد به عنوان حافظ منافع صلح منطقه و جهان به شدت تمام افزایش داده است. بنابراین، دولت و مردم افغانستان یک راه حل و گزینۀ مواجعه با گروریستی طالبان بیشتر ندارد و آن گزینه این است که طالبان هیچگونه باورمندی و ایمان به گفتوگوهای تحقق صلح از راه مذاکره ندارد و تنها راه برای خاتمه دادن و مسیر تحقق را هموار کردن، سرکوب نظامی به صورت کامل بدون هیچ گونه ملاحظات سیاسی و اجتماعی که میتواند و در نهایت منجر به تحقق صلح در جامعۀ افغانیگردد وجود دارد؛ که دولت و مردم افغانستان با تمام توان از نظام جمهوری و حیات سیاسی خویش دفاع نمایند و این منطق به صورت قطعی جواب خواهد داد. تنها منطق سرکوب نظامی و تقویت نیروهای دفاعی و امنیتی با همکاری شهروندان برای تحقق صلح امکان پذیر است در غیر آن صورت همه این نشستها و گفتوگوها برای استقرارصلح پایدار با گروه تروریستی طالبان، سراب بیش و خیالات و توهمات خالی بیش نخواهد بود، زیرا منطق جنگ وخشونت گروه تروریستی طالبان را جز با منطق سرکوب از طریق نیروهای نظامی، دفاعی و تقویت نیروهای امنیتی پاسخی دیگری نیست، سرانجام استراتژی سرکوب نظامی خود به خود تبدیل به الگوی برای حل منازعه برای دستیابی استقرارصلح پایدار در جامعۀ افغانستان خواهد شد.
گفتار یکم: سیاست صلح سازی حامدکرزی؛ مقدمۀ تقویت گروه طالبان و خطرصلح سازی در افغانستان؛
به صورتکلی، بر خلاف انتظارات حامدکرزی رئیس جمهور پیشین، جنگجویان آزاد شده دوباره به میدان جنگ بازگشتند که در نتیجۀ آن، افغانستان وارد یک مرحلۀ خونینتر شورشگری و حملات انتحاری شد. در این روند، رئیس شورای عالی صلح نیز در خانهاش در کابل، از سوی یک مهاجم انتحاری ترور شد که خود را یکی از فرمانده هان طالبان معرفی و ادعا کرده بود که برای تحقق طرح صلح حامدکرزی به کابل آمده است. قبل از ترور برهان الدین ربانی، دستگاه امنیتی پاکستان نیز چهره های «نسل پیشین» طالبان مستقر در کویته و کراچی را هدف قرار داد تا کنترل هر نوع توافق سیاسی ممکن در افغانستان را حفظ کند. این اقدام پاکستانیها در افکار عامۀ افغانستان طوری تعبیر شد که گویا دولت پاکستان عناصری از طالبان را که برای گشایش راههای گفتگو با حامدکرزی در مورد مصالحۀ سیاسی «به رهبری افغانها» آمادگی میگرفتند، هدف قرا داده است. علی رغم این حوادث، حامدکرزی هم چنان به تأکید خود بر مذاکرۀ دوجانبه با طالبان که او آنها را آشکارا «برادران ناراضی» میخواند، ادامه داد، اما الگوها و آجندای متناقض حل منازعه و پیششرطهای انعطاف ناپذیر طرفین، مانع پیشرفت در جهت حل منازعه از طریق گفتوگوشد. در حالی که دولت در تلاش ادغام طالبان در روند سیاسی پسا- کنفرانس بّن بود، این گروه پیش شرطهایی را برای مذاکره پیش کشید که پذیرش آنها برای دولت ناممکن بود. پیش شرط های عمدۀ طالبان، به گونۀ مثال، خروج کامل نیروهای خارجی و ایجاد یک دولت مبتنی بر شریعت در کابل بود. به این ترتیب، پرکردن خلأ میان یک سناریوی ایدئال و وضع موجود، با ابزارها و امکانات دست داشتۀ طرفین برای اعمال نفوذ بر یک دیگر ممکن نبود. پس از انتخابات ریاست جمهوری جنجال برانگیز و تشکیل حکومت وحدت ملی در سال 1393، طالبان بار دیگر به مذاکرات صلح دعوت شدند. استراتیژی نخستین رئیس جمهور محمد اشرف غنی شبیه مرحلۀ دوم گفتگوهای صلح رئیس جمهور حامدکرزی بود (استفادۀ هم زمان از اجبار مذاکره)، که در حال حاضر مذاکره در آن، اولویت بیشتر یافته است. این تغییر را می توان در پیشنهاد صلح رئیس در ماه حوت 1396 و آتش بس یک جانبۀ او در جوزای 1397 مشاهده کرد. هم زمان با تشدید تلاش های رئیس جمهور محمد اشرف غنی برای آوردن طالبان به میز مذاکره، استراتیژی جدید رئیس جمهور دونالد ترامپ در جنوب آسیا و به دنبال آن فشارهای ایالات متحده بر پاکستان و طالبان، این تصور را به وجود آورد که ممکن است سیاست های جدید، بّن بست کنونی را بشکند. به دنبال این تحولات، رئیس جمهور محمد اشرف غنی پیشنهاد بلندپروازانه ای را به طالبان پیشکش کرد. این پیشنهاد در دومین کنفرانس پروسۀ کابل در ماه حوت 1396 اعلان شد. پیشنها رئیس جمهور افغانستان مشوق های بی سابقه ای از جمله تعدیل احتمالی قانون اساسی، وعدۀ رهایی اعضای طالبان از زندان، و به رسمیت شناختن این گروه به عنوان حزب سیاسی را شامل می شد. (ابراهیمی،1397، 15). بنابراین، هردو رویکرد دولت افغانستان، در قبال تحقق صلح سازی با گروه طالبان عملاً غیر ممکن بود، این تغییر رویکردها بار دیگر خون تازه به پیکرۀ نیمه جان طالبان دمیدن و گروه طالبان از حاشیه به متن تحولات سیاسی و اجتماعی و گفتوگوهای صلح کردند، این درحالی است که گروه تروریستی طالبان هیچ گونه تغییر در رویکرد صلح خواهی را در منظومۀ فکری خویش اساساً تصور نمیکرد و هم چنان بر طبل جنگ، منازعه و رفتارهای خشونت آمیز خویش می کوبید و پا فشاری میکرد و آهسته آهسته تبدیل به یک جریان سیاسی طرف دولت جمهوری اسلامی افغانستان قرارگرفت. از این منظر، سیاست صلحجویانه هر دو دولت منجر به شکست شدند و خروجی همین سیاستهای «برادران ناراضی و مخالفان سیاسی» خوانده شده برای گروه تروریستی طالبان برگ برندگی و برای دولت و مردم افغانستان شکست مطلق را به همراه داشتن و حاصل آن همه سیاست مماشاتگونه با گروه تروریستی طالبان در قالب گفتمان صلح سازی، گروه تروریستی طالبان هیچ گونه انعطاف پذیری و تمایل به تحقق صلح از خود نشان نداد و بر عکس سیاست تشدید جنگ و حملات تروریستی، کشتارسیستماتیک و هدفمند و سازمان یافته را همزمان با مذاکرات صلح در پیشگرفتن و برای گروه تروریستی طالبان نتیجه دادند.
گفتار دوم: سیاست مذاکرات مستقیم طالبان با آمریکاییها؛ منتج به استنتاج صلح سازی در افغانستان نشدند؛
در حالی که این پیشنهاد از سوی تمام طرف های دخیل در افغانستان حمایت شده است، طالبان از دادن پاسخ مستقیم به این درخواست خودداری کرده است. در عوض، اینگروه همچنان بر استراتیژی سنتی «ستیزهجویی» به عنوان ابزار اصلی سیاسی ادامه داده و همزمان به خواست شان برای مذاکرات مستقیم با ایالات متحده تأکید میکنند.
در خواست طالبان برای گفتگوهای مستقیم با ایالات متحده چیز تازه ای نیست. علاقه مندی طالبان به گفتگو با ایالات متحده، به طور سنتی سیاست بین المللی این گروه از زمان ظهور آن ها در میانۀ جنگ داخلی افغانستان بوده است. به طور مثال، طالبان در اواخر دهۀ 1370 و شروع 1380، این گروه نمایندگان خود را به امریکا فرستاد تا با مقامات امریکایی روی مسائل مشخص از جمله کرسی افغانستان در سازمان ملل متحد و به رسمیت شناختن امارت اسلامی افغانستان از سوی ایالات متحده و سازمان ملل متحد صحبت کنند، اما آن ها بدون حصول هیچ نتیجۀ واضح به افغانستان بازگشتند. در دوران پسابّن نیز، طالبان بارها خواستار گفتگو با ایالات متحده شده اند که برخی از این پیشنهادات از سوی ایالات متحده رد شده و برخی دیگر به دلایل مشخص از جمله پیش شرط های انعطاف ناپذیر طالبان و یا بر عهد شکنی این گروه، با شکست مواجه شده است. بر افراشتن بیرق امارت اسلامی بر فراز دفتر تازه تأسیس قطر در سال 1392 نمونه ای از عهد شکنی طالبان است. برافراشتن بیرق امارت اسلامی در این دفتر، در تضاد با نقشۀ راه طرح شده بود و بدون مشوره با ایالات متحده و دیگر طرفها صورت گرفت که منجر به تعطیلی رسمی این دفتر شد. با وجود این که در خواست اخیر طالبان برای گفتگوهای مستقیم با ایالات متحده در ابتدا از سوی رئیس جمهور ترامپ رد شد، و سفارت امریکا در کابل سیاست رسمی خود را تسهیل گفتگوهای مستقیم میان دولت و طالبان توصیف می کند، اخیراً اعلان شد که الیس ویلز، فرستادۀ ویژۀ آمریکا برای جنوب آسیا، در ماه سرطان 1397 با مقامات طالبان دیدارکرده است. این ملاقات یک دیدار «مقدماتی» خوانده شده و روشن نیست تا چه حدی هم سو یا در تضاد با سیاست مذاکرۀ معروف به «به رهبری و مالکیت افغانستان» رئیس جمهور محمد اشرف غنی است، که به طور گسترده از سوی متحدین بین المللیاش حمایت میشود. (ابراهیمی،1397، 17). بنابراین، رویکردها و سیاستهای هر دو طرف هم گروه طالبان و هم آمریکاییها برای مذاکرات مستقیم برای صلح سازی در افغانستان، منجر به شکست شدند، زیرا هر دو جانب الگوی برای حل منازعه و ختم جنگ در افغانستان به صورت صادقانه ارائه نکردند و نمیکنند؛ یعنی نه آمریکاییها ارادۀ برای تحقق صلح در افغانستان دارد و نه گروه تروریستی طالبان تمایل حتی به مذاکره با دولت و مردم افغانستان دارند و از طرف دولت جمهوری اسلامی افغانستان بیش از اندازه به گروه تروریستی طالبان بها دادند و مشروعیت سیاسی آن را به رسمیت شناخته و پیشنهادها و در خواستهای تحقق صلح خویش را به صورت مکرر به طالبان ارائه داده است و طالبان هیچگونه توجه نکرده است. بنابراین، زمانی آن فرارسیده است که دولت جمهوری اسلامی افغانستان، رویکردها و سیاستهای صلح سازی خویش را در قبال استقرارصلح با گروه طالبان تغییر بدهند و از سیاست نرم یعنی نشستها و گفتوگوهای بدون نتیجه مملوس پایان یافته است، به استراتیژی سخت یعنی سیاست سرکوب را در سیاست صلح سازی خویش در اولویت قرار دهد و این سیاست در نهایت جواب میدهد. زیرا منطق طالبان منطق نشستها و گفتگوهای مذاکرات استقرارصلح سازی نیست و منطق جنگ و خشونت را باید با منطق سرکوب و حملات هوایی و زمینی در مواجه با گروه تروریستی طالبان را در دستورکار خویش قرار دهند تا باشند؛ که گروه تروریستی طالبان اندیشه و تفکر غلبه از راه جنگ و تأسیس امارت اسلامی را از سرخویش بیرون کنند و به فکر مصالحه ملی با دولت افغانستان از طریق مذاکره با همۀ الزامات و پیششرطها تن دهند، در غیر آن صورت تحقق صلح در افغانستان با گروه تروریستی طالبان سراب و توهم وخیالات بیش نخواهند بود.

دیدگاه شما